Open post
آن گاه داستان

خواندن داستان طلسم قنات زارچ در آن گاه داستان

داستان خوانی در آن گاه داستان

هفته گذشته برایم هفته بسیار شلوغ و پر کاری بود. روز سه شنبه برای اولین بار یک داستانم را در حضور جمع خواندم و نقد شنیدم. داستانی که انتخاب کرده بودم داستان طلسم قنات زارچ بود و در محفل «آن گاه داستان» آن را خواندم. «آن گاه داستان» به همت مرکز آفرینش‌های ادبی قلمستان هر دو هفته یکبار سه‌شنبه‌ها بعدازظهر در حوضه خانه باغ غدیر اصفهان تشکیل می‌شود. در هر محفل آن گاه داستان از یکی از منتقدان یا نویسندگان نیز دعوت می‌شود حضور داشته باشد و در نقد داستانها کمک بکند. به نظر من که فضای خیلی خوبی برای نویسندگان جوان و نوجوان ایجاد شده و به شخصه نیز از این فضا استفاده میکنم تا انرژی بیشتری بگیرم. … (ادامه مطلب)

کابوس مرگ جاوید

با سلام به تمام دوستان و خوانندگان عزیز، 

مدتی است که مشغول نوشتن داستانی با نام «مرگ جاوید» هستم. داستان خیلی کند پیش می‌رود و من را شرمنده شما عزیزان کرده است. با این وجود دوست دارم نظرتان را در مورد قسمت زیر که کابوسی است که قهرمان داستان می‌بیند بدانم. آیا به اندازه کافی ترسناک هست؟ آیا چیزی می‌توانم به آن اضافه کنم؟

 

 

در خواب دیدم که بدنی نداشتم و مثل روحی سرگردان بر بالای قبرستانی تاریک پرواز می‌کردم. پارس سگها و زوزه گرگها از اطراف بلند بود، اما هر چه به میان ظلمات چشم می‌دوختم چیزی نمی‌دیدم.… (ادامه مطلب)

Open post

حساسیت به جایزه!

باز هم دچار قفل نویسندگی شدم! آن هم بعد از آنهمه خبرهای خوب. الان که نگاه میکنم بیش از چهل و پنج روز از تاریخ اختتامیه چهارمین دوره مسابقه داستان‌نویسی افسانه‌ها گذشته است و من حتی نتوانستم یک مطلب درباره موفقیت خودم در آن بنویسم! مسابقه‌ای که دو جایزه و یک تقدیر نامه از آن گرفتم. جایزه برترین داستان بلند علمی/تخیلی و بهترین داستان کوتاه وحشت و همچنین تقدیر ویژه هیئت داوران بخاطر داستان کوتاه علمی/تخیلی را به ترتیب به خاطر داستانهای «دو بی‌همتا»، «آزادی دیو در بند» و «چهارشنبه متفاوت» گرفتم.  این یعنی یک سوم جوایز داستان نویسی بزرگسالان را از آن خودم کردم.… (ادامه مطلب)

هدیه تولد

امروز تولدمه، و خبرهای خوبی بهم رسید. چهارتا از داستانهایم وارد مرحله فینال چهارمین دوره مسابقه داستان نویسی افسانه‌ها شدند.

«چهارشنبه متفاوت» در بخش داستان فانتزی کوتاه

«دو بی همتا» در بخش داستان فانتزی بلند

«آزادی دیو در بند» و «آخرین نامه فلیپ» در بخش داستان کوتاه وحشت

البته هنوز باید با ده، پانزده‌تا رقیب دست و پنجه نرم کنند تا بتوانند رتبه بگیرند. اما مهم نیست که آیا قادر به کسب جایزه هستم یا نه! الان خیلی خیلی خوشحالم. هدیه خیلی خوبی بود خدا! سپاسگزارم

 

پ.ن: منهم نشانه‌ها را دنبال کردم و همین امروز داستان «در تعقیب» را برای جشنواره داستانهای کوتاه کودک و نوجوان حوزه هنری اصفهان فرستادم! (ادامه مطلب)

سال 95 مبارک باشد

سال 95 به همه شما خواننده های عزیز مبارک باشد. امسال برنامه های برای خودم و این سایت دارم که امیدوارم خوشتان بیایید. انشالله سعی میکنم روال انتشار روزانه داستانها را ادامه بدهم. سال گذشته داستان در تعقیب را در 14 قسمت و داستان یک عیار و چهل طرار را که تابحال بیش از 120 قسمت شده منتشر کردم. این داستان به زودی به پایان خودش نزدیک میشود و دنبال آن هستم که انشالله امسال پس از ویرایش و افزودن چند فصل جدید آن را به صورت کتاب منتشر کنم.

بعد از آن قصد دارم داستان «مرگ جاوید» را منتشر کنم که داستان بومی از خون آشامهاست.(ادامه مطلب)

چهارشنبه سوری

هر چهارشنبه سوری برای من فرصت مناسبی است که دوباره تبلیغ داستان کوتاه چهارشنبه متفاوت خودم را بکنم. یک زمانی ميخواستم ماجراهای قهرمانان آن داستان را ادامه بدهم، اما حالا که دارم داستان تاریخی مینویسم خیلی از آن فضا فاصله گرفتم. بیشترش هم تقصیر منحل شدن فنزین است. شاید در آینده فرصت اینکار پیش بیایید.… (ادامه مطلب)

Open post

آمریکا، ما داریم می آییم

مدتها بود که هوس نوشتن یک داستان در مورد نخستین ایرانیهای که پا به آمریکا گذاشتند را داشتم. اما منبع مناسبی برایش پیدا نمیکردم. تا چشمم در نمایشگاه به کتاب به این کتاب افتاد. و بعد مقدمه آن را خواندم.

با یک مرور مختصر به نظرم رسید که به اصل جنس رسیدم. مقدمه خودش نشان میدهد که یک داستان جالب است. باید در اولین فرصت کتاب را بخوانم. در هر صورت مهم نیست مطالب این کتاب چقدر مستند باشد. داستان من که میتواند به این کتاب مستند شود!(ادامه مطلب)

قفل نویسندگی!

دوروزه دچار قفل نویسندگی شدم! چهارشنبه آخرین قسمت داستان «در تعقیب» را تمام کردم و تحویل روزنامه دادم. حالا باید برای شنبه یک داستان جدید تحویل بدهم. اما هر چه فکر می کنم داستان خوبی به ذهنم نمی رسد. نه اینکه داستان خوبی سراغ نداشته باشم. اما اکثر موضوعاتی که به ذهنم می رسه مربوط به تخیلی و علمی/تخیلی است که برای روزنامه به زیاد مناسب نیست. خود روزنامه بیشتر تمایل به یک داستان طنز دارد. اما طنز نوشتن به همین سادگی نیست. کافی یک چیزی بنویسی که یک کم به خط قرمزها نزدیک باشد و آن وقت کل قرار داد با روزنامه روی هواست!(ادامه مطلب)

تجربه نوشتن اولین پاورقی

با پایان یافتن داستان اول «یک عیار و چهل طرار» تجربه نوشتن اولین پاورقی من هم تکمیل شد. تجربه ای که برای خودم هم لذت بخش بود و هم چالش برانگیز. هر شب قبل از خواب می‌بایست یک بخش بین 500 تا 600 کلمه ای برای داستان می نوشتم. هر بخش می بایست خواننده را جذب کند و ارتباط مستقلی با بخشهای قبلی داشته باشد، و خواننده را به خواندن ادامه داستان  تشویق کند. با توجه به محدودیتهای کلمه ای تقریباً هیچ فضا سازی و شخصیت پردازی نداشتم. توصیفهای از اشخاص فقط در حد پیر و جوان و زیبا بودن تمام می شد.(ادامه مطلب)

Open post
پاورقی طلسم قنات زارچ در رسانه برتر

پاورقی نویس شدم!

از بچگی، آرزوم بود پاورقی نویس روزنامه ها بشوم، چون توی سرگذشت اکثر نویسندهای موفقی که میخواندم میدیدم بخش بزرگی از شهرتشان از همین جا قوت میگرفت.

پاورقی طلسم قنات زارچ در رسانه برتر

ژول ورن، الکساندر دوما و حتی هرژه نیز آثاربزرگشان را به صورت پاورقی منتشر میکردند.  این روزها البته پاورقی نویسی دیگر آنقدر بین نویسندگان محبوب نیست. اما من دوستش دارم و خیلی خوشحالم شدم که داستان طلسم قنات زارچ به صورت یک داستان  دو قسمتی در روزنامه نیازمندیهای رسانه برتر، بچاپ رسید.

 البته با تمام شدن این داستان قرار است داستان جدیدی  با نام 《یک عیار و چهل طرار》 را در همین روزنامه ادامه بدهم و هر روز پانصد کلمه بنویسم.… (ادامه مطلب)

Posts navigation

1 2 3 4
Scroll to top