چهارشنبه سوری

درباره چهارشنبه متفاوت

چهارشنبه متفاوت یکی از بدقلق‌ترین داستانهای کوتاهی بود که نوشتم. در اصل وقتی داشتم داستان «روز نو» را برای نوروز می‌نوشتم که بتوانم آن را به یکجائی قالب کنم، این ایده به ذهنم رسید. از آنجا که فکر نمی‌کردم وقت زیادی از من بگیرد و حداکثر یک یا دو روز برای نوشتن یک داستان هزار...

لحظه دیدار

بالاخره اسباب کشی به منزل جدید تمام شد. «در اسباب کشی همان لذتی است که در مسافرت است» یادم نیست این جمله از کی بود، اما نقل قولی بود در یکی از سرفصلهای کتاب بسیار دوست داشتنی «خانواده من و بقیه حیوانات» و همیشه در اسباب‌ کشی‌های دوستان ورد زبان من بود. اما از آنجا که خودم ساکن خانه اجاره‌ای نبودم، کمتر این لذت را درک می‌کردم. تا اینکه بر اثر نفرین دوستان و فراز و نشیب زندگی، بالاخره دچار آن شدم.
یادم می‌آید دو سال پیش در همین ماه، با اشک و آه کتابهای را از گوشه و کنار خانه قدیمی جمع می‌کردم و درون کارتن‌های که با زحمت از بقیه اعضای خانواده قرض گرفته بودم، می‌گذاشتم.… (ادامه مطلب)

آخ جان، باز هم خواهم نوشت!

اولين داستانم، يک قصه کودکانه بود درباره حیوانات جنگلی که در مقابل متجاوزان مقاومت می‌کردند. داستان بعدی که شروع کردم یک وسترن بسیار طولانی بود به نام «جرج جکسون» که سرگذشت کودک بی‌سرپرست فقیری بود که تبدیل به یک کابوی هفت‌تیرکش شده و در گیر ماجراهای عجیبی می‌شد که فقط یک نوجوان عاشق وسترن می‌توانست به آنها فکر کند. در میانه این کار یک داستان کوتاه پهلوانانه به نام «چهار دلاور» هم نوشتم و بعد از آن شروع کردم به نوشتن داستانها علمی/تخیلی در مورد جنگ‌های فضائی. و بعدتر هم جذب داستان‌های جاسوسی و اکشن شدم.
هر چه سنم بالاتر می‌رفت، داستان‌ها هم پخته‌تر می‌شد.… (ادامه مطلب)

اهواز

اهوازنامه

یک سفر رفت و برگشت کاری به اهواز، درد دلهای یک کارآفرین و حس و حال سفرنامه نوشتن همه و همه باعث این شد که اهوازنامه را بنویسم. امیدوارم از خواندنش لذت ببرید. مطالب مرتبط سایر سفرنامه‌ها … (ادامه مطلب)

آرتور سی کلارک

آرتور سی.کلارک: نویسنده ای که دیگر نخواهد نوشت

امروز از مرگ آرتور سی.کلارک باخبر شدم. اصل خبر از قرار زیر بود: آرتور سی کلارک نویسنده علمی تخیلی درگذشت   سِر آرتور سی کلارک، نویسنده بریتانیایی داستان های علمی-تخیلی در سن ۹۰ سالگی در سریلانکا درگذشته است. آقای کلارک که در سامرست متولد شده بود در سال ۱۹۶۸ با یک داستان کوتاه به نام...

سلام مجدد

مدتی بود که حس وبلاگ نویسی نداشتم. اما دوباره داره این حس در من زنده می شه! بنابراین تا این حس را نکشتم. تصمیم گرفتم دستی به سر و گوش خودم و وبلاگم بیندازم. در اولین قدم برای اینکه یک تنوعی هم باشد وبلاگ سابقم را به آدرس جدید منتقل کردم. امیدوارم با تشویق شما...

کارت کتاب ایران

من و کلاه برداری کارت کتاب ایران

فکر مى‌کنید وقتى چنین تبلیغات گسترده‌اى تلویزیونى در مورد کارت کتاب ایران مى‌شود، دهن چه کسى زودتر از همه آب مى‌افتد و بنابراین در دام مى‌افتد؟! فکر مى‌کنم شما هم حدس زده باشید که من با تعجب و خوشحالى از همان اولین تبلیغ پیگیر ماجرا بوده‌ام و اما بعد، با توجه به این که من...

Scroll to top