فصل دهم: سرقت از گنجینه اسرار

خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان ناامید داستان ناگهان از دنیای خودش وارد دنیایی دیگر شده و درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشودملکه او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستدپس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غول‌ها در می‌آورد. استراحتی در غریب‌نواز مادر مندیل میکنند و دوباره راهی ماجراجویی می‌شوند. 

و حالا این شما و این ادامه داستان:

 

سرقت از گنجینه اسرار
پرواز کوتاهی بر فراز شهر غول‌ها داشتیم، زیر پایم خانه‌های غول‌آسا با نوری کم‌سو روشن شده بود.(ادامه مطلب)

فصل نهم: جن کاتب

فصلهای قبلی این داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنیداما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود، توسط ملکه مامور می‌شود که جام جم را پیدا کنداو پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غول‌ها در می‌آورد. و در غریب‌نوازی که توسط مادر مندیل اداره می‌شود ساکن می‌شود.

و حالا این شما و این ادامه داستان:

فصل نهم: جن کاتب

– از خودت دفاع کن!(ادامه مطلب)

فصل هشتم: مکتوب جن

 

 

فصلهای قبلی این داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنیداما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشودملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستداو پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غول‌ها در می‌آورد. اما توسط محافظان مادر مندیل اسیر می‌شود.

و حالا این شما و این ادامه داستان:

 

فصل هشتم: مکتوب جن

هیچ وقت فکر نمی‌کردم از دیدن یک عفریت بدریخت دو متری اینقدر خوشحال شوم.(ادامه مطلب)

فصل هفتم: استقبال مادرانه

فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنیداما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشودملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. او پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غول‌ها در می‌آورد. 

و حالا این شما و این ادامه داستان:

فصل هفتم: استقبال مادرانه

مندیل به اولین درب درون دالان که رسید آن را باز کرد و من را به وسط یک اتاق بزرگ هل داد.(ادامه مطلب)

فصل ششم: پیش به سوی شهر غول‌ها


خلاصه قسمتهای قبل:

فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. او هرچند  متوجه توطئه‌ای برای سرنگونی ملکه  به کمک دیوها می‌شود، بازهم مجبور است به همراه مندیل به دنبال جام برود. آنها در علفزار شیرها جان‌هم را نجات میدهند و سپس گرفتار اژدهای فریبکار می‌گردند.(ادامه مطلب)

فصل پنجم: غار اژدهای فریبکار

خلاصه قسمتهای قبل: فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است: قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به...

فصل چهارم: خطر در علف‌زار

خلاصه قسمتهای قبل: فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است: قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به...

فصل سوم: توطئه در دربار

خلاصه قسمتهای قبل: فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است: قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به...

فصل دوم: بارگاه ملکه عفريت‌ها

بارگاه ملکه عفريت‌هاوقتی به هوش آمد، شنيدم که دو نفر داشتند با هم حرف می‌زدند. –    احمق بی‌شعور، نمی‌دانی آدمی‌زاد نمی‌تواند توی ارتفاع بالا نفس بکشد. اگر بهوش نياید، می‌خواهی جواب ملکه را چی بدهی؟ خام خام می‌خورتت.–    نمرده که! هنوز دارد نفس می‌کشد، الان حالش جا می‌آيد.–    واسه خاطر خودت هم که شده، اميدوارم...

فصل اول: منار مسجد علی

اگر يک زمانی روزگار آنقدر به شما فشار آورد که قصد خودکشی داشتید، دور بناهای قديمی بلند را خط بکشيد و اگر نه از چاله به چاه می‌افتيد. اين را از روی تجربه شخصی می‌گويم. بگذاريد ماجرا را از اول براتون تعريف کنم بعد خودتون قضاوت کنيد. بعد سالها، شرکتی که برای برپاييش کلی زحمت...

Scroll to top