یک عیار و چهل طرار – قسمت 58: دزدیده شدن شاهزاده

خلاصه: خواندیم که افسون دغل با کمک برادرش ارغون از زندان فرار کرد. شاه که تصمیم داشت داروغه را تنبیه کند، دستور دارد شاهزاده او را دست بسته به پیش او بیاورد. کاری که باعث شد رابطه شاهزاده و داروغه تا حدودی به هم بخورد.
هر چند شاهزاده انتظار داشت که داروغه اقدام به فرار کند، اما داورغه هنوز امید داشت، شاه توضیحات او را بپذیرد و ببخشدش. بنابراین بدون هیچ مقاومتی تا دربار همراه شاهزاده رفت.
آنروز شاه سفرای کشورهای مختلف را مهمان کرده بود و تا بعد از ظهر، داروغه و شاهزاده را به حضور نپذیرفت و چون سفرا به اقامتگاه خودشان رفتند، شاه دستور داد آنها وارد شوند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 57: دستگیری داروغه

خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک گرگین خان توانست برادرش افسون دغل که زندانی بود را آزاد کند و در زندان شورش برپا کند و خود همراه یاران فراریش در خانه‌ای امن منتظر آرام شدن شهر شدند. شاه که از عملکرد داروغه و همچنین از عشق شاهزاده به دختر او ناراضی بود، دستور داد شاهزاده داروغه را دستگیر کند.
داروغه که این خبر را شنید، بر جای خودش خشکش زد. شاهزاده هم با ناراحتی لقمه‌ای که در دست داشت را زمین گذاشت و از جای خود بلند شد و گفت: «فکر می‌کنم شاه بسیار ناراحت شده است. برخیزید تا به نزدش برویم.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 55: فریفتن افسون توسط گرگین

خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک گرگین خان توانست برادر خودش افسون دغل که بخاطر سرقت از خزانه‌دار زندانی بود را آزاد کند و زندان را نیز به محل شورش تبدیل کرد.
چون ارغون و گرگین، افسون را به همراه یاران زندانی شده از زندان به در بردند، افسون آنها را به یکی از خانه‌های خود راهنمایی کرد. چون همه آرامش یافتند. ابتدا ارغون را در آغوش کشید و گفت: «برادرجان، جانم فدای تو، که حیات دوباره‌ام دادی. اما تو کجا و اینجا کجا؟ چطور سر از شهر درآوردی؟ خبرت را در حوالی ایزدخواست داشتم». ارغون هم برادر را محکم در آغوش فشرد و گفت: «برادرجان، دلم برایت تنگ شده بود و هوای دیدار تو را کردم بخصوص که گفته بودی افشون را یافته‌ای.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 54: فرار افسون از زندان

خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک یارانش و گرگین خان برای نجات برادر افسون دغل که بخاطر سرقت از خزانه‌دار زندانی است، تلاش کرد. اما بر اثر خیانت گرگین به دام داروغه افتادند و بسیاری از افرادش کشته یا دستگیر شدند. پس ارغون تصمیم گرفت اینبار به زندان نقب بزند.

گرگین هر چند دلش نمی‌خواست افسون را آزاد کند، اما فهمیده بود که راهی برای فرار از دست ارغون ندارد، چون ارغون بعد از ماجرای تله داروغه کمی به او مشکوک شده بود و همیشه سعی می‌کرد عقبتر از او حرکت کند و همیشه دست به خنجر بود. پس تصمیم گرفت تا زمانی که فرصت مناسب پیش بیایید طبق نقشه با او جلو برود و حتی اگر لازم شد، افسون را هم با داستانی بفریبد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 53: ارغون در دام داروغه

خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک یارانش و گرگین خان می‌خواهد افسون دغل، برادر دزدش را که بخاطر سرقت از خزانه‌دار زندانی است از دست افراد داروغه فراری بدهد.

آن روز صبح ده نفر از افراد داروغه برای جابجا کردن افسون به زندان شاهی رفتند و افسون را که در غل و زنجیر بود، بیرون کشیدند و به سمت زندان کشیکخانه به راه افتادند. کمی جلوتر در خیابان اصلی گروهی بیکاره به دنبالشان راه افتادند و برخی با میوه گندیده به سر و روی افسون می‌زندند و می‌خندیدند. اما نگهبانان توجه‌ای به آنها نمی‌کردند. افسون نیز سعی می‌کرد سرش را بین دست‌های زنجیر شده‌اش پنهان کند تا کمتر آسیب ببیند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 52: خیانت سه جانبه

خلاصه: خواندیم که گرگین خان با کمک افسون، خزانه‌دار را فریفته و صندوقچه جواهرات را دزدید. اما در حالی که افسون دستگیر و زیر بازجوئی است، گرگین با ارغون و دیوان‌بیگی که هر دو برادران افسون هستند در فکر رهایی او هستند.
عصر آن روز برادران افسون و گرگین دوباره گرد هم جمع شدند و اخبارشان را با هم تبادل کردند. گرگین و ارغون خانه‌ای در کنار زندان پیدا کرده بودند که گرگین می‌گفت پشت به پشت دالان زندان است. در خانه تنها یک پیرمرد و پیرزن زندگی می‌کردند. دیوان‌بیگی نیز صحبتی که با شاه کرده بود و نتیجه آن را گفت و افزود شنیده است که حاتم‌بیگ وزیر برای ببرک‌خان داروغه پیام فرستاده که فردا صبح زندانی برای افسون آماده و افرادش را برای انتقال او به زندان بفرستد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 51: مقدمات فراری دادن افسون

خلاصه: خواندیم که گرگین خان با کمک افسون، خزانه‌دار را فریفته و صندوقچه جواهرات را دزدید. اما در حالی که افسون دستگیر و زیر بازجوئی است، گرگین توسط ارغون، برادر افسون که یک راهزن است، اسیر و به نزد برادر دیگر افسون که دیوان‌بیگی شهر است، ‌برده می‌شود.
دیوان‌بیگی چون از زبان ارغون شرح گرفتاری افسون را شنید، اشک از چشمانش جاری شد و گفت: «برادر جان، در این چند روز که این خبر را شنیدم، آرام و قرار ندارم. اما هر چه فکر می‌کنم، راهی به نظرم نمی‌رسد. افسون به دستور وزیراعظم در نزد محافظان شاه زندانی است و به عدلیه فرستاده نشده و من هیچ راهی برای رسیدن به او ندارم.».(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 50: برادر سوم

خلاصه: خواندیم که گرگین خان با کمک افسون و با حیله‌ای خزانه‌دار را فریفته و صندوقچه جواهرات را دزدید و متواری شد در حالی که افسون دستگیر و زیر بازجوئی است، گرگین توسط ارغون، برادر افسون که یک راهزن است، اسیر می‌شود.
گرگین و ارغون شهر را دور زدند و به جای دروازه فارس از دروازه ری وارد اصفهان شدند. گرگین همش در فکر آن بود که بتواند به نوعی بر سر ارغون هم کلاه بگذارد و دوباره به جواهرات برسد. اما با تدبیر ارغون، نمی‌دانست جواهرات کجاست. لذا تصمیم گرفته بود با او همکاری کند تا به مقصود خود برسد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 49: برادران

خلاصه: خواندیم که گرگین خان با کمک افسون و با حیله‌ای خزانه‌دار را فریفته و صندوقچه جواهرات را دزدید و متواری شد در حالی که افسون توسط زانیار دستگیر و تحت بازجوئی وزیراعظم قرار گرفته بود گرگین هم توسط راهزن معروف، ارغون اسیر ‌شد.
هنگامی که ارغون و همراهانش به اردوگاه مخفیشان در میان کوه‌ها رفتند، ارغون دستور داد گرگین را به حضورش بیاورند. چون گرگین را به چادر ارغون آوردند، ارغون گفت: «این هم خلوت، حال بگو به غیر از آن صندوقچه چه داری به ما بدهی؟» گرگین در پاسخش گفت: «من جز یک خبر بد برایت ندارم، اصلا برای همین داشتم به فارس می‌آمد تا شاید بتوانم تو را پیدا کنم و خبر برادرت را به تو بدهم.»(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار (48): ارغون راهزن

خلاصه: خواندیم که گرگین خان با کمک افسون و با حیله‌ای خزانه‌دار را فریفته و صندوقچه جواهرات شاه عباس را دزدید و متواری شد در حالی که افسون توسط زانیار دستگیر و تحت بازجوئی وزیراعظم است.
آن روز قافله‌ی کوچکی که گرگین خان همسفر آن بود، نزدیک ظهر به گردنه لاشتر رسید. آن گردنه هر چند در نزدیکی شهر اصفهان قرار داشت، اما به دلیل دره‌های متعدد آن معمولاً محل مناسبی برای راهزنها بود. بخصوص حالا که به دلیل جنگ با ازبکان، بیشتر نیروها به خراسان اعزام شده بودند. کاروانیان عجله داشتند که با سرعت از آنجا رد شوند اما ناگهان از میان دره‌ای چهل سوار با چهره‌های پوشیده و شمشیرهای در دست به سمتشان یورش بردند و آنها را محاصره کردند.(ادامه مطلب)

Posts navigation

1 2 3 6 7 8 9 10 11 12 13 14
Scroll to top