خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک یارانش و گرگین خان میخواهد افسون دغل، برادر دزدش را که بخاطر سرقت از خزانهدار زندانی است از دست افراد داروغه فراری بدهد.
آن روز صبح ده نفر از افراد داروغه برای جابجا کردن افسون به زندان شاهی رفتند و افسون را که در غل و زنجیر بود، بیرون کشیدند و به سمت زندان کشیکخانه به راه افتادند. کمی جلوتر در خیابان اصلی گروهی بیکاره به دنبالشان راه افتادند و برخی با میوه گندیده به سر و روی افسون میزندند و میخندیدند. اما نگهبانان توجهای به آنها نمیکردند. افسون نیز سعی میکرد سرش را بین دستهای زنجیر شدهاش پنهان کند تا کمتر آسیب ببیند.… (ادامه مطلب)