فصلهای قبلی این داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است:
قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. او پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غولها در میآورد. اما توسط محافظان مادر مندیل اسیر میشود.
و حالا این شما و این ادامه داستان:
فصل هشتم: مکتوب جن
هیچ وقت فکر نمیکردم از دیدن یک عفریت بدریخت دو متری اینقدر خوشحال شوم.… (ادامه مطلب)