خلاصه: خواندیم در حالیکه مرداس جاسوس یاور قصاب و داروغه را کشته و سعی میکند وزیر را ترور کند. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او هستند. آنها مطمئن هستند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. در این میان شاه عباس دستور داد دختر داروغه بعنوان دخترخواندهاش به حرمسرا برده شود. مشاهده این موضوع حال زانیار را پریشان میکند.
زانیار گذر زمان را حس نمیکرد ناامیدانه کنار کوچه نشسته بود و به همه اتفاقاتی که طی سال گذشته برایش افتاده بود فکر میکرد. از زمانی که در یک شب تاریک همراه افسون دغل به دنبال طعمهای برای دزدی میگشتند و با فرزانه دختر داروغه روبرو و در همان نگاه اول عاشق او شده بود خیلی گذشته بود.… (ادامه مطلب)
برچسب: بابامسرور
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (114): دوستان تازه
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس بوسیله او پیامی به بابامسرور فرستاد. بابامسرور هم زانیار را مامور کرد که وزیراعظم را باخبر کند. به غیر از وزیر، الله وردی خان سپسالار ایران نیز ماجرا را شنید و به نزد بابامسرور شتافت.
زانیار و امامقلی در سکوت پشت در اتاق بابامسرور روبروی ایستاده بودند و مثل دو رقیب هم را برانداز میکردند. از درون اتاق صدای گنگ گپ و گفتگوی دو پیرمرد به گوش میرسید. تا اینکه بابامسرور با صدای بلند، زانیار را به داخل اتاق فراخواند.… (ادامه مطلب)