یکی از اولین قدمها در ساخت دنیای داستان برای من رسم نقشه آن است. نقشه به من در مکاننمایی اجزای داستان و همینطور در توصیفاتی که میخواهم در مورد هر مکان در داستان داشته باشم کمکم میکند. مهم نیست شما یک داستان فانتزی مینویسد یا یک داستان علمی/تخیلی، داستانتان امروزی ست یا تاریخی یا آخرالزمانی. داستانتان شهری باشد یا روستایی یا در دل طبیعت کشف نشده اتفاق بیفتد. نقشه به شما کمک میکند که دنیای آنرا پیمایش کنید و رسم نقشه به نوعی تجربه زیستن در آن دنیا را به شما میدهد.
وقتی دارم نقشه را رسم میکنم مجبورم گوشه و کنار نقشه را پر بکنم و این پر کردن باعث میشود خردهداستانهای فراوانی در ذهنم شکل بگیرد. برای هر مکان، تاریخی خلق میکنم گاهی داستانی و گاهی افسانهای و گاهی اتفاقی امروزی. ابن داستانکها در ساخت دنیای داستانی به من بسیار کمک میکند.
شکل زیر، اولین طرح من از دنیای داستان چاه ششم است. روستای پرآب پایین که قهرمان داستان در آن ساکن میشود در پایین و راست صفحه قرار دارد و در بالای آن پرآب بالا. دو روستا با رقابت دیرینه که کدام یکی از آنها اصلی و کدام فرعی هستند. در وسط نقشه برج گبر قرار دارد. یک برج سنگی و مخروبه با تاریخی نا معلوم که برخی آنرا باستانی و مربوط به پیش از اسلام میدانند. در زیر تپهای برج گبر صدها سنگ مانند سنگ قبر قرار دارد که کسی نمیداند برای چه تاریخی است. بر روی این سنگها اشکال انسانی کندهکاری شده است. اما مردم میگویند اینجا قبرستان جنیان است.
یکی از شکارچیان گنج روستا که چندتای از آنها را حفر کرده قبرها را خالی یافته است. او حالا چون افراد دیوانه در روستا میگردد و افسانه قبرستان جنیان بیشتر قوت گرفته است. برخی میگویند چاههای قنات نزدیک این قبرستان هم طلسم شده است. در نزدیکی این قبرستان و آن طرف جاده خاکی خانآباد، روستای کوچک گورآباد قرار دارد. برخی اسم این روستا را به قبرهای برج گبر نسبت میدهند و برخی به شکار گور.
در دل کوهستانی که قنات از آن سرچشمه میگیرد باغ و قلعهای بسیار بزرگی است با درختهای گردوی قدیمی به اسم خانآباد. که مربوط به یکی از خانها عهد کریمخان بوده ولی هنوز هم خاننشین منطقه است. هر چند دیگر خانها شهری شدهاند و کاری به روستاییان ندارند و حتی بعضاً کمکشان هم میکنند و فقط برای تفریح آخر هفتهها و تعطیلات به خانآباد میآیند. در زیر آن در میان کوهها آبادی کوچکی با یک خانه به اسم پِرآباد است که مهندس بازنشسته در حال بازیابی آن است و حالا مردم آنرا پُرآباد میگویند.
رودخانهای خشک از دل کوههای غرب بیرون میآید و تا دوردست شرق و جایی که شهرک صنعتی است، ادامه پیدا میکند. الان فقط مسیر سیل است. اما در حاشیه آن آسیاب شکستهای قرار دارد که نشان میدهد زمانی پر آب بوده است. در ساحل این رودخانه و مابین روستای پرآب پایین و پرآب بالا و کنار جاده خاکی که این دو روستا را بهم وصل میکند. مدرسه روستایی منطقه قرار دارد و در کنارش برج مخابراتی منطقه. مدرسه را در آن منطقه گذاشتهاند تا فاصلهاش به روستاهای مختلف یک اندازه باشد. مابین رودخانه، جاده خاکی، آسیاب شکسته و سه راهی پرآباد گاوداری بزرگ قرار دارد.
در شمال پرآب پایین و کنار جاده خاکی پرآب بالا، تپهای قرار دارد که بچهها برای اینترنت بهتر به بالای آن میروند. کمی بعد از آن، نزدیک ورودی روستا و کنار چهارراهی، درخت گردوی بزرگی قرار دارد با یک قبر تنها. این قبر به قبر پیر و این گردوی بزرگ به گردوی پیر معروف است. داستانها میگویند پیر بوده که اولین بار قنات پرآب را حفاری کرده است.
از این چهارراه یک راه قدیمی به قلعهای مخروبه میرود که گویی تا زمان نادرشاه هنوز فعال بوده ولی در جنگ افغانها خراب شده است. رد پای شکارچیان گنج و خرابیهای که به بار آوردهاند همه جای قلعه دیده میشود. در عوض کاروانسرایی قدیمی که در در میان روستا قرار دارد توسط خانم معلم بازسازی شده و الان به بومگردی تبدیل شده است.
حالا که تا حدودی ساخت دنیای داستانی مورد نظرم را خلق کردم باید بروم سراغ قسمت دوم و تعریف شناسنامه شخصیتهای داستان
خیلی عالیه، هم اینکه داستان جدیدی در راهه و هم این نقشه و شرح نقشه. البته اگر وقت گیر نبود جالبتر میشد که بصورت نرم افزاری این نقشه رو داشتیم که با یک کلیک روی هر نقطه شرح مربوط به اونو میدیدیم. جذاب میشد. منتظر معرفی شخصیتها و احیانا عکساشونم هستیم. موفق باشید و سلامت به امید خدا