فراماسونری اثر محمد خاتمی – معرفی کتاب
کتاب «فراماسونرى» بنا به گفته روى جلد «پیرامون سازمان مخفى فراماسونرى در ایران و جهان» ارائه شده است و از نظر ناشر در رده «گروه کتابهاى سیاسى، اجتماعى و اعتقادى براى نسل جوان» قرار گرفته است. این کتاب همانطور که مشخص است به سازمانها(یا لژهاى) فراماسونرى و فعالیت این سازمانها در ایران مىپردازد.
کتاب از دو بخش تشکیل شده است، بخش نخست یا «فراماسونرى در جهان» به تاریخچه تشکیل فراماسونرى، اهداف اولیه، انحرافات پیشآمده در فراماسونرى و در نهایت استفاده برنامهریزى شده از اهداف فراماسونرى، توسط سازمانهاى جاسوسى (بخصوص انگلیس) و دولتهاى سیاسى (اسرائیل) را به نمایش مىگذارد.
در بخش دوم کتاب تحت عنوان «فراماسونرى در ایران» به چگونکى نفوذ این سازمانها در ایران و تاریخچه لژهاى تشکیل شده در ایران مىپردازد.
تاریخچه فراماسونرى که از لغت free-mason (معمار آزاد) انگلیسی و یا france-masom (معمار فرانسوى) فرانسه گرفته شده است، به اوایل قرن ۱۷ میلادى و زمان اوج فئودالیته غرب بر مىگردد. در این زمان افراد جامع به سه طبقه تقسیم مىشدند، نخست، اشرافزادگان که مالکیت تمام زمینها را در دست داشتند، سپس رعایا که بر روى زمین اشرافزادگان کار مىکردند و در نهایت طبقه تجار و صنعتگران که وابسطه به زمین نبودند و به اصطلاح «آزاد» بودند. (رعایا با زمین خرید و فروش مىشدند!) این طبقه آخر براى حفاظت از اسرار و موجودیت خود، و براى در مقابل اشرافزادگان دست به تاسیس سازمانهاى مخفى مىزد. این سازمانها مثلاً قصابان آزاد، آهنگران آزاد و …. نامید مىشد. اما مهمترین صنعت در آن زمان که اوج شهرسازى اروپا بود، مربوط به معماران مىشد. فراماسونرى (یا معماران آزاد) در واقع سازمان مخفى معماران آن دوره بوده است. این سازمان به دلایل مختلف از جمله نیاز به علوم خاص (بخصوص هندسه)، ثروت و قدرت معماران و … از تشکیلات بزرگترى برخوردار شد و در حالى به فعالیت خود ادامه داد که سازمانهاى مشابه رو به انحلال رفتند.
هدف اصلى این سازمان، نگهدارى اسرار حرفهاى در جمع خاص افراد مىباشد و شعار این سازمان، آزادى، برابرى و برادرى است. اما با نفوذ افراد غیر حرفهاى به این سازمان این اهداف به فراموشى سپرده شد و تنها بعنوان شعارى براى جلب نفرات به کار مىرود.
اشراف و کشیشان خیلى زود وارد این مجامع شدند و از آنجا که به مسائل حرفهاى مانند هندسه علاقهمند نبودند، باب مسائل سیاسى را پیش کشیدند و فراماسونرى را از یک نهاد حرفهاى به یک سازمان سیاسى تبدیل کردند.
فراماسونهاى ابتداى که از اقشار زحمتکش جامعه بودند، نهاد خودشان را بر اساس اصول مذهبى پایه ریخته بودند. اما کمکم با نفوذ روشنفکر آن زمان که با کلیساى تفتیش عقاید مبارزه مىکردند، به یک سازمان ضد مذهبى تبدیل شدند.
فراماسونها در تحولات قرنهاى اخیر اروپا تاثیرات زیادى بر جاى گذاشتند. بخصوص ردپاى آنها را در انقلابهاى فرانسه و آمریکا مىتوانید ببینید. دولتهاى وقت انگلیس و فرانسه که اهداف استعمارگرایانهاى را دنبال مىکردند با توجه به عمق و نفوذ فراماسونها تصمیم به استفاده ابزارى از این نهاد گرفتند. و کمکم فراماسونها تبدیل به جاسوسان این دول شدند. در نهایت صهیونیست جهانى در راستاى اهداف خودش این سازمانها را در اختیار خود گرفته است.
مطالب فوق در واقع برداشتى بود که از بخش نخست کتاب مىشد. ضمن اینکه در میان بخشهاى مختلف آن فهرستى از افراد بلندپایهاى که عضو فراماسونرى بودند از قبیل ناپلئون، جرج واشینگتون، بنجامین فرانکلین ، تئودور و فرانکلین روزولت، هارى ترومن و لیندن جانسون را معرفى کرده است.
در این بخش به رفتار ناهنجار که فراماسونها نسبت مىدهند، از قبیل همجنسبازى و ضدمذهبىبودن آنها تاخته است و در نهایت تمام فراماسونها را بردههاى صهیونیست و دولتآنها اسرائیل معرفى کرده است.
در بخش دوم کتاب بیشتر شما با لیستى از لژهاى که تشکیل شدهاند و توسط دولتهاى وقت ایران بعنوان مخالف با دولت و جاسوسى براى دول خارجى بستهشدهاند اشاره شده است و تقریباً تمام افرادى که شما در تاریخ معاصر با آنها آشنا مىشوید (به جز روحانیون) در لیست فراماسونهاى ایران قرار دارند! از جالبترین افرادىکه نام بردهشده است «مصدق» مىباشد و بخصوص قسمنامه مصدق را نیز آوردهاست! که به شرح زیر است
«این بنده درگاه محمد بن هدایتالله ساکن طهران از صمیم قلب به مضمون شرح ذیل عرض مىکنم که اى پروردگار عالم اقرار دارم که تو به من شرافت آدمیت عطا فرموده و در اداى این حقوق و این موهبت عظمى هر قصورى که کرده باشم، الان در حضور تو و به حق تو و قدرتت قسم مىخورم که شان و حقوق این دسته شریفه را در هر مقام مادامالحیاه با تمام قواى خود محفوظ و محترم نگاه دارم و هرگاه از تعهد نکول نمایم از فیض رحمت و پناه آخرت حضرتت، بىنصیب بمانم»
من نمىدانم نویسنده چه منظورى داشته است که وسط این همه آدمهاى که اسم برده است، فقط سوگندنامه مصدق را پیش کشیده است. اما چند نکته براى خودم روشن شد:
- فراماسونهاى ایران، کاملاً مذهبى هستند و این را از متن سوگندشان که وجود به معاد اشاره کرده است مىتوان فهمید.
- فراماسونرهاى ایران همه آنطور که گفته مىشد ارباب خارجیان، بخصوص انگلیسىها نیستند. و اگر نه تاریخ معاصر ما بگونهاى دیگر پیش مىرفت.
- فراماسونرهاى ایران، فراماسونرى را زیاد جدى نمىگیرند و اگر نه اساس فعالیتهاى مصدق با توطئههاى فروغى (دیگر عضو این سازمان) برچیده نمىشد!
در مجموع به نظر مىرسد فراماسونرهاى ایران یا جذب شعار «آزادى، برابرى و برادرى» شدهاند و یا به فراماسونرى و جلسات آن به صورت یک سرگرمى و مد نگاه مىکردهاند تا جلسات فراماسونرى!
هر چند نویسنده بسیار تلاش کرده که نشان بدهد همه چیز در دست فراماسونرها و صهیونیستها است، ولى من فکر نمىکنم که این دیدگاه واقعیت داشته باشد. و بیشتر یک دیدگاه افراطى نسبت به موضوع است. یکى از دلایل من، تغییر دیدگاههاى بشرى است. در حال حاضر بر عکس دو یا سه قرن قبل، افراد کمى حاضر هستند کارى را انجام بدهند که منافع شخصى در آن نباشد. و فراماسونها نیز در بدترین حالت جلساتى دارند که در آن هر کس به دنبال منافع خودش مىباشد. از چنین جلساتى نمىشود مطالب خوبى بیرون کشید، در حالى که کشورها به راحتى با خرج مبلغى پول مىتوانند به اسرار مورد نیازشان دسترسى داشتهباشند.
در نهایت باید بگویم ترس نویسنده از فراماسونرى و نفوذ صهیونیستها بر فراماسونرى، مثل ترس یهودىها از نازىها، اهل علم از اهل ثروت، کارگران از سرمایهداران، مردم از سیاستمداران، سیاستمداران از سازمانهاى امنیتى و …. است. تمام این افراد از گروه دوم مىترسند و تمام امور جهان را در دست آنها مىبینند و فکر مىکنند تمام شکستهایشان به دلیل نقشههاى آنها مىباشد. در صورتى که به طور منطقى فقط یکى از این گروهها مىتواند اختیاردار همه باشد!
بد نیست براى تنوع سخنپایانى نویسنده که در واقع نتیجهگیرى اوست را در اینجا بیاوریم:
«دیدیم که در اوایل قرن هیجدهم میلادى، سازمان «بنایان آزاد» فرو ریخت و موضوع فراماسون منحصر به یهود و یهودیان شد و از سیر عادى خود خارج گشت و در دست استعمار به عنوان ابزارى برای درهم کوبیدن نهضتهاى ملل شرق درآمد که ایران همخواه و ناخواه در نهضت مشروطه بدان گرفتار شد.
به استناد نوشتههاى فراماسونهاى بزرگ، هدف این فرقه، ایجاد هرج و مرج و کشت و کشتار و در نتیجه برگشت انسان به حال توحش است که امروز ما این حالت ناخوشایند را در سطح دنیا به وضوح مشاهده مىکنیم و یک نگاه گذرا به جوامع غرب و بسیارى از ملل خود باخته شرق به خوبى این مسئله نمایان مىکند. البته منظور از «توحش» تصور حالت انسانهاى غارنشین نیست، بلکه مراد «توحش فکرى» است که دنیا در سالهاى پایان قرن بیستم یعنى عصر اتم و تکنیک و کامپیوتر و اطلاعات سراسیمه به سوى آن مىرود و ناخودآگاه با ساز صهیونیسم مىرقصد!
«توحش فکرى» که هرج و مرج و آدمکشى زاییده آنست سراسر غرب را آلوده کرده و اثرات زهرآگین آن ملل شرق را هم مسموم نموده است. در حال حاضر بیشتر افراد جوامع غرب از انواع بیمارىهاى هیستریک رنج مىبرند. در گوشه و کنار دنیا قدرتهاى استعمارى ملل ضعیف را مىکشند و غارت مىکنند. آمار جنایات و فساد هر ساله بالا مىرود و تنها در ایالات متحده آمریکا، در هر دقیقه بیست و هشت جنایت مىگیرد و چهل و سه مورد تجاوز به عنف واقع مىشود! در ممالک تابع الگوى غرب، زن از مرد خود و شوى از همسر خویش بیگانهاند و ابائى از معاشرت با دیگران ندارند! دختران و پسران در اینگونه جوامع از خود بیگانه و از خانه فراریند. در هر شبانهروز ملیونها لیتر مشروبات الکلى در گلوى انسانها سرازیر شده و آنان را به ددخوئى وامیدارد. افیون بیداد مىکند و خانمان مىسوزد. موزیکهاى ناهنجار و بىسر و ته، مغزها را فرسوده و گوشها را مىخراشد. همه جا دزدى و فحشاء رواج کامل دارند. فرهنگ برهنگى مایه مباهات است و طلاق امرى عادى محسوب مىگردد!
آیا این مشت نمونه خروار مصداقهاى «توحش مدرن» نیست؟ آیا این همان انسانى است که خداوند کریم او را نایب و جانشین خود بر روى زمین قرارداد؟ آیا معنى کرامت و مقام انسانى اینست؟
از آنجا که هیچ معلولى بدون علت نیست، باید دانست که علت این توحش و واپسگرایى در چیست؟ به طور حتم عاملى وجود دارد که جماعات بشرى را با چنان شتابى به چنین مردابى در مىافکند. بسیار سادهلوحانه است اگر بپنداریم که این جوامع به میل خود مىخواهند اینگونه باشند، زیرا فطرت انسان و گرایش ذاتى او به خداوند، خود مانع بزرگى بر سر این راه است، مگر آنکه شیطانى باشد و وسایل شیطانى را برانگیزد و با تعلیمات مستمر وى را از صراط مستقیم خارج کند به طوریکه به تدریج برایش به صورت عادت درآمده و خود به خود آن را به نسل آینده انتقال دهد. در حقیقت امروز انسان تابع الگوى غرب به پاى شیطان قربانى مىشود، اما خود نمىفهمد، زیرا او را در جهل مرکب فرو بردهاند و او که غرق در کامیابىهاى کاذب است، هرگز فرصت شناسایى دشمنش را نخواهد داشت و این دشمن پنهان هرگز با وى روبرو نخواهد شد، مگر زمانى که کاملاً در افتاده باشد!
آیا سزاوار است که آدمى دشمن خویش را نشناسد؟ آیا عقل سلیم اجازه چنین کارى را به انسان مىدهد؟ امروز حکایت هر «وحشى مدرن» مانند آن ابله در جنگل است که پلنگى خونآشام از وراى بوتهها و درختان او را تحت نظر دارد و مترصد فرصتى مناسب مىباشد که وى را از هم بدرد و آن غافل خود را به بازىهاى کودکانه مشغول ساخته است. بدون هیچ تردیدى آن شیطان و دد خونخوارى که سالیان دور تاکنون گلوى آحاد بشر را در اقصى نقاط عالم نشانه رفته، همانا صهیونیسم و وسایل شیطانیش همان سازمانهاى فراماسونرى مىباشند که خود صریحاً بدین امر اذغان دارند.
نسل پیش از انقلاب اسلامى ایران، خود شاهد بودند که چیزى به دریده شدن ایرانى باقى نمانده بود و صهیونیسم مىرفت که در ایران چون سایر نقاط جهان موفق و کامیاب گردد و اگر لطف خدا شامل حال این ملت نمىشد، چه بسا که از جمله منحطترین جوامع فودیم و در گنداب غوطه مىخوردیم. حال اگر نسلهاى حاضر مایلاند که آخرین بقایاى فساد صهیونیستى را بزدایند ونسلهاى آینده را از غرق شدن در چنان گرداب مهیبى باز دارند، لازم است که دست دشمن را بخوانند و بىتفاوت از کنار او نگذرند؛ زیرا با آنکه ظاهراً پس از انقلاب شکوهمند اسلامى از سازمانهاى فراماسونرى در ایران خبرى نیست، ولى عاقلان دانند که هست و باشد، که اجتماعات آنان در قالب انجمنهاى درویشى، فرهنگى، هنرى و … به راه همیشگى خود مىرود! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.»
خوب فکر کنم خودتان از این نتیجهگیرى به محتواى کتاب پىبردید. چند نکته هم در مورد همین نتیجهگیرى برایتان بگویم
- در پاراگراف یک فراماسونرى به طور یک جا در ید قدرت یهودیان و استعمار خوانده است که این دو با هم منافات دارد.
- در پاراگراف دوم، به نوشتههاى فراماسونهاى بزرگ اشاره کرده است، در صورتى که در مقدمه تمام نوشتههاى که فراماسونها به رشته تحریر در آوردهاند را باطل دانسته است.
- در پاراگراف سوم، بیشتر افراد جوامع غرب را بیماران هیستریک خوانده است! و تمام مشکلات غرب را یک جا پاى فراماسونرى نوشته است!
- نویسنده در نوشتن این متن منطق مشخصى را دنبال نمىکند، و از هر چیزى، هر چیزى که مىخواهد را نتیجهگیرى مىکند!
در مجموع این کتاب بیشتر به یک تحقیق نامناسب دانشجوى شبیه بود که در آن دانشجو فقط در پى حجیم کردن مطلب و گرفتن نمره بیشتر از استاد است. حال چطور جرائت چاپ آن را بخود داده است، عاقلان دانند!
شاد و کتابخوان باشید
نام کتاب: فراماسونرى
نام نویسنده: محمد خاتمى
ناشر: کتاب صبح
نوبت چاپ: دوم – فروردین ۱۳۷۶
شمارگان: ۵۰۰۰ جلد
قیمت: ۲۷۰۰ ریال
تعداد صفحه: ۱۴۹ صفحه
این مطلب نخستین بار برای وبلاگ کرم کتاب نوشته شده است.