مدتها است که متوجه شدم حجم کتابهای که میخوانم از فیلمها و سریالهای که میبینم کمتر شده است. برای همین یک سال پیش تصمیم گرفتم فیلمنامهنویسی هم یاد بگیرم، شاید از داستاننویسی بهتر باشد. یک تحقیقی کردم و دریک موسسه مشغول آموختن شدم. فیلمنامهنویسی ۱ و ۲ را گذراندم و بعد تصمیم گرفتم کمی کارگردانی یاد بگیرم، بیشتر به این خاطر که بتوانم بهتر و فنیتر فیلمنامه بنویسم.
در دوره کارگردانی، استاد خطیبی پیشنهاد داد بعنوان تکلیف هر کس یک سکانس بنویسم تا یکی را انتخاب کند و عملاً کارگردانی را یادمان بدهد. برای راحتی کار قرار شد از همان دفتر موسسه آموزشی و کلاس استفاده کنیم. من طبق معمول وقتی دست به نوشتن بردم، نتوانستم دست نگهدارم و یک سکانس تبدیل شد به یک فیلمنامه ۱۶ صفحهای. جلسه بعد وقتی استاد فیلمنامه را دید، کار من را بهتر از بقیه پسندید و قرار شد همان را به صورت کامل اجرا کنیم.
البته بعد از کلی اصلاح و تبدیل شدن به یک فیلمنامه ۱۰ صفحهای که طبق استاندارد سینمایی یعنی یک فیلم ۱۰ دقیقهای. دو جلسه روی دکوپاژ، انتخاب بازیگر و تشریح و تست فیلمنامه کار کردیم. شانس آوردیم که یک بازیگر نیمه حرفهای به نام خانم کیانی پیدا کردیم که حاضر شد توی کار ما نقش اول را بازی کند. دو نفر از کارآموزان قرار شد نقشهای تکمیلی را بازی کنند.
اما نکته عجیب اینکه استاد تشخیص داد من برای بازی در نقش اصلی مرد، مناسب هستم. با توجه به اینکه نه علاقهای به بازیگری داشتم و نه حتی قابلیت آن را، این انتخاب حسابی متعجبم کرد و وقتی روز اجرا رسید، حسابی دست و پای خودم را گم کردم. استاد مجبور شد مثل یک کارگردان درست و حسابی از یک نابازیگر کار بگیرد.
تجربه جالبی بود، هر چند برای یک فیلم ۱۰ دقیقهای یک روز کامل وقت گذاشتیم، اما کلی چیز جدید یاد گرفتم و امیدوارم روزی بتوانم بکار ببندم.

خیلی شرح خوبی بود. کلی لذت بردم. مشتاقانه منتظر فیلم و فیلمنامه هستم که منتشر بشه. ایده نوشتن فیلمنامه فکر خوبیه و هیجانش اگه بیشتر از کتاب نوشتن نباشه، کمتر نیست. یه فیلم ده دقیقه ای گاهی اندازه صد صفحه کتاب هم میتونه حرف داشته باشه و رسانه موثر و جذابیه. حتما شرکت در جشنواره ها و تجربه مسابقات فیلمسازی و فیلمنامه نویسی هم مد نظرتون هست. من فقط اسم جشنواره فیلم عمار رو شنیدم و انگار خیلی هم فعال و فراگیره. البته شما بیشتر آشنایید با این دست فعالیتها.
موفق باشید ان شاءالله
پ.ن: ولی حالا که فیلم تماشا میکنید بیشتر لذت میبرید که با زیر و بم ساختنشون آشنایید.
فعلا داریم تاتی تاتی میکنیم و هنوز خیلی مانده تا به شرکت در جشنواره برسیم. البته همین الان هم یک فیلم ۹۰ ثانیه ای برای مسابقه قصه زندگی من کانون فرستادم که کار تدوین و فیلم برداری آنرا من انجام دادم و کمی هم در آماده سازی متن کمک کردم. خوشحال میشوم ببینید و نظر بدهید و در ضمن در مسابقه به ما هم رای بدهید.
http://www.kanoonfest.ir/ranking/fa/C03B5C62/%D8%A7%D9%8E%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%8E%D8%B1%D8%A7/
کامنت قبلیم ثبت نشد!
تجربه میادین جدید همیشه علاوه بر شجاعانه بودن خیلی هم جذاب و هیجان انگیزه. امیدوارم روزی بیاد که اخبار موفقیت شما رو در جشنواره ها و مسابقات فیلم و فیلمنامه نویسی همینجا بخونیم. ان شاءالله.
شرمنده برادرجان، تقصیر من که دیر به دیر به سایت سر میزنم و کامنتها را تایید میکنم. اگر کامنت آزاد هم بگذارم، اینجا پر میشود از اسپم
کامنت
اون فیلم شما رو که قبلا بهش رای دادم و در جریانش بودم و علت ثبت نشدن کامنتها هم پس اینه. امیدوارم زود به زود اینجا مطلب بذارید خصوصا قصه و داستان.
فیلم که قابهای زیبایی داره و در نود ثانیه تنوع بصری خوبی برای بیننده ایجاد کرده. متنش هم که قصه زندگی خانم دکتر بصورت فشرده است و البته قشنگه، هرچند کاش بجای شهرزاد، مادربزرگهای ایشون انگیزه قویتری برای زنده کردن آیین قصه گویی در زندگیشون میشدن. چرا که خصوصا در ایران قصه گویی قدمت طولانی داره و همیشه هم مادربزرگ و پدربزرگها برای بچه ها قصه میگفتن. که در اصل انتقال تجربیاتشون بود به نسل جدید. بهرحال کار موسسه افسان سرا خیلی ارزشمنده و امیدوارم مدام پیشرفتهای بزرگ داشته باشه.