بعضی کارهای زیبا هست که آدم وقتی میشنود دوست دارد آنها را برای بقیه بیان کند، تا بقیه نیز تشویق به انجام چنین کار بشوند. یکی از آنها اقدام زیبای شورای دهیاری روستای تاج آباد است. این شورا نه تنها تصمیم گرفته معابر روستا را به نام کتاب ها (و نه نویسنده ها و شعرا) نام گذاری کند، بلکه کار خودش را جهانی کرده و از سفارتخانههای خارجی نیز درخواست همفکری کرده است.
به نظرم وقتی کسی که توی میدان شاهنامه، خیابان هزار و یک شب، کوچه دن آرام زندگی بکند، خواه ناخواه به خواندن این کتابها تشویق میشود. حالا فکرش را بکنید کسی در کوچه 《مردی به نام اُوِه》 (کتاب سوئدی مشهور این روزها اثر فردریک بکمن) یا 《چرخ فلک》(نمایشنامه معروف آرتور شنیتسلر اتریشی) چه حالی دارد. من که عاشق این روستا شدم. معابر شازده کوچولو، مسیر سبز، صد سال تنهایی، کیمیاگر برایم بسیار دوست داشتنی هستند. اما خیلی دوست دارم که روزی در خیابانی به نام «سمک عیار» زندگی کنم.
نکته خاص این نام گذاری برای من اسم «زانیار» برای یکی از کوچه ها بود! تا جایی که من میدانم هنوز کتابی به نام زانیار چاپ نشده و اما دعا کنید زودتر بتوانم ویرایش داستان «یک عیار و چهل طرار» را تمام کنم تا حداقل جلد اول کتاب «زانیار» هم چاپ شود.
البته کار جالبیه ولی مگه چندتا خیابون و کوچه داریم؟ بهتر بود برای اسامی ساختمانها و پارکها و سینماها و فرهنگسراها و غیره از این نامگذاری استفاده میشد تا جوابگوی بیشمار کتاب موجود باشد. و حیف که جای نام قرآن در میان این اسامی خالی بود.
بهرحال خدا رو شکر که این کار انجام شد تا شما انگیزه پیدا کنید یه پست بذارین . خدا خیرشون بده.
ان شا الله که زانیار هم بزودی به مراد دلش برسه.
ممنون برادر جان،
حقیقتا امسال خیلی کم کار شدم و شرمنده شما خواننده وفادار شدم. اما دارم سعی میکنم آخر سالی آمارم را بالا ببرم.
سلام
از همراهی شما دوست عزیز متشکرم و این محبت شما را درج کردم.
در مورد نام گذاری نام قرآن بر روی نام خیابان از روستاییان نظرسنجی کردیم و بیشتر اهالی مخالفت کردند و ما هم تبعیت کردیم.
موفق باشید.
قباد
قبادجان هر چند من فاصله زیادی با شهر و روستای شما دارم ولی مدتها است که با علاقه وبلاگت را دنبال میکنم. تلاشت برای بهبود محیط و بخصوص کارهای که در جهت کتابخانه روستا و گسترش کتابخوانی میکنی را با خوشحالی میخوانم. از اینکه مثل بقیه هموطنان فقط نمی شنید و به غر زدن که چرا مسئولان کار فرهنگی نمیکنند و خودتان آستینها را بالا زدید و برای بهبود شرایط زیستی و فرهنگی محیط اطرافتان آستین را بالازدید، به شما تبریک میگویم. چون همین قطره های کوچک است که کم کم تبدیل به جویبارها و رودخانه های از رشد میشود. کاری که شما با عشق انجام میدهید، مسلما سر لوحیه برای آیندگان است تا قدمهای بیشتر و بیشتری رو به جلو بردارند. آرزو دارم آدمهای چون شما نیز روز به روز بیشتر بشوند.