گاردر، گوردر یا گردر در واقع همه و همه نام نویسندهای نروژی است با نام Jostein Gaarder که هنوز ایرانیها روی ترجمه اسمش به توافق نرسیدند هر چند تعداد زیادی از کتابهایش را ناشران مختلف ایرانی چاپ کردهاند. مدتها خواندن کتاب «دنیای سوفی» او که در واقع حکایت تاریخ فلسفه غرب در قالب یک رمان بود، کار بسیار باکلاسی محسوب میشد و همه با اشاره به آن فخر فروشی میکردند. اما با ترجمه داستانهای کودکانه گاردر مثل «قصر قورباغه»، «راز تولد»، «درون یک آینه، درون یک معما» و «سلام کسی اینجا نیست» هیمنه این نویسنده شکسته شد و از باکلاس بودن در آمد. هر چند بعداً رمانهای کوتاه او مثل «دختر پرتغالی» و «مرد داستان فروش» فضا را تلطیف کرد. اما دیگر فقط طرفداران قدیمی او بودند که هنوز کتابهای او را مشتاقانه دنبال کردند. کتابهای داستانی که هدف داشت و داستان چیز دیگری را روایت میکرد.
«کتابخانه سحرآمیز بیبی بوکن» هم یک داستان در دل داستان خود دارد. داستان به ظاهر ساده که با نامه نگاری دو نوجوان با هم شروع میشود، در عمل انواع سبکهای نوشتن ادبی را در پیش میگیرد. داستان گوی با نامه، با روایت اول شخص، سوم شخص . دانای کل. قسمتی از داستان یک روایت ساده روزانه است ولی بعد تر انواع ژانرها در آن ظاهر میشود. از روایت ماجراجویانه گرفته تا، دلهرهآور، ترسناک، پر هیجان، کارآگاهی، عاشقانه و حتی تا فانتزی و علمی/تخیلی. در طول داستان شما به مرور با انواع کتاب، روش نوشتن و چاپ آنها و حتی صحافی آنها و در نهایت انتشار آنها آشنا میشوید. هر چند برخی از آنها خیلی مختصر است. اما در مجموع کنار هم چیدن تمام این عناصر در کنار هم و در دل یک روایت نوجوان پسند، تنها از یک نویسنده بر میآید و آن هم یوستین گاردر است.
هر چند باید اعتراف کنم، کتاب مثل داستان «راز فال ورق» نویسنده آنقدر پر هیجان نیست که نتوانید آن را زمین بگذارید و تازه وقتی داستان به پایان رسید، شما مشتاقانه بفهمید که باید دوباره آن را از نو بخوانید. با این وجود کتاب حاضر هم به قدر کافی برای علاقهمندان به کارهای یوستین گاردر و بخصوص عشاق کتاب و کتابدوستان میتواند بسیار جالب و قشنگ باشد. این کتاب را نشر تندیس با ترجمه خانم مهوش خرمیپور چاپ کرده است و با توجه به اینکه چاپ دومش که مربوط به سال 1390 است به دست من رسیده است، احتمالا میدهم تا بحال چند بار تجدید چاپ شده باشد. البته لازم به ذکر است که این کتاب را یوستین گاردر به صورت مشترک با کلاس هاگروپ نوشته است. کتاب 196 صفحه دارد و شابک آن 5-25-8944-964-978 این است.
ما البته هرچقدر از تاریخ تولدمون فاصله بگیریم باز هم نمی تونیم نوجوانیمونو فراموش کنیم و خصوصا اینجور کتابها یاد اون دورانو برامون زنده میکنه و حال و هوای اون روزها رو با خودش میاره.
من هم این حرف را قبول دارم، اما نمیدانم چرا کتاب نخوانها، هر وقت افرادی مثل ما را در حال خواندن کتابهای نوجوان پسند میبینند، مسخرهامان میکنند. عجیبه، اما فکر کنم آدمها هر چقدر بیشتر کتاب بخوانند، کودک درونشان جوانتر میماند!
کتاب خوندن توی این زمونه مثل رویای پروازه برای زمانی که بشر پاهاش با زمین چسبیده بود. اون موقع هم هرکس از پرواز حرف میزد مسخره میشد. واسه پرواز کردن هم باید از زندگی معمول مردم فاصله میگرفت، محدودیت هم خیلی زیاد داشت، هزینه هم داشت این کار. من بچه هم بودم و کتاب میخوندم خیلی اوضاع دور و بریهام گل و بلبل نبود. اون موقع هم کتابخوانی سخت بود. درست مثل مجید در قصه های هوشنگ مرادی کرمانی که چقدر دشواریهای کتاب خواندن رو خوب به تصویر کشیده. مثل پرواز در آسمان با بالهایی از کاغذ کاهی.