الان فیلم «سلام شبح» را دیدم. فیلمی از سینما کره با کارگردانی یوانگ تاک کیم. میتوانم بگویم که بعد از مدتها یک فیلم احساسی قشنگ دیدم. به قول یکی از منتقدها تلخ مثل عسل. برای من دیدن این فیلم یک اتفاق بود، آخر شب خسته و دلمرده نشسته بودم و شروع بیمزه فیلم را دیدم و از زور بیحال ادامهاش را. به نظر میرسید فیلم داستان تکراری آدمهای خودخواهی را دارد که مجبور است به دیگران کمک کند. و حضور چندتا روح هم کاتالیزور ماجرا هستند. اما پایان زیبای فیلم، ناگهان همه چیز را برهم ریخت و اشکم را جاری کرد.… (ادامه مطلب)
دسته: خاطرات
شرکت در مسابقات ادبی سال 92
در چند سال گذشته یکی از اهدافم را در زندگی شخصی، شرکت در مسابقات ادبی گذاشتهام. اینکار باعث میشود که حداقل از آرزوی همیشهگیام از دوران نوجوانی تا کنون دور نشوم. پارسال داستان «آخرین نامه فیلیپ» که سبک تاریخی داشت، برای شرکت در نخستین دوره جایزه داستان بیهقی فرستادم. اما چون چند دقیقه بعد از موعد مقرر ارسال شده بود، با نامهای محترمانه برگشت خورد. امسال با توجه به تغییرات داده شده نمیتوانستم آن داستان نیمه بلند را مجدد بفرستم، در عوض دو داستان دیگرم یعنی «وضعیت کد 13» و «آخرین ایستگاه» را فرستادم که با شماره های 635 و 636 ثبت شده است.… (ادامه مطلب)
خریدهای نمایشگاه کتاب اصفهان ۹۲
خریدهای امسال من از نمایشگاه کتاب اصفهان
مینویسم حتی اگر ببازم
نتایج اولیه هفتمین دوره جایزه هنر و ادبیات گمانهزنی اعلام شد. خبر بد اینکه هیچ کدام از پنج داستان من جزو کاندیداها نیست. حقیقتاْ یک ضد حال اساسی خوردم. چون سال گذشته وقت زیادی را صرف نوشتن چند داستان برای مسابقه کردم. بخصوص داستان «چهارشنبه متفاوت » که بعداْ در شگفتزار منتشر شد و دو داستان «دو بیهمتا» و «روز نو» که تا بحال منتشر نشده است ولی هر کدام شبهای زیادی از من وقت گرفتند و توقع داشتم آنقدر خوب بوده باشند که حداقل جزو کاندیدا های نهایی مسابقه بشوند.
دو روز پیش وقتی دیدم اسم هیچ کدام از داستانهایم جزو هفت کاندیدای مورد نظر نیست، حسابی جا خوردم.… (ادامه مطلب)
زلزله
همین الان فهمیدم که توی اصفهان زلزله اومد. البته من علیرغم حضورم در اصفهان چیزی حس نکردم. داشتم آخر شب به کارهای متفرقه و ایمیلهای یک هفته منتظر مانده می رسیدم که دیدم مردم توی دنیای اینترنت به جنب و جوش افتادند.
خلاصه مطلب اینکه هر چند زلزله اینجا خیلی شدید نبود، اما به همین سادگی ممکن بود من هم مثلی خیلی های دیگه الان بین شما نباشم. واقعا مرگ چقدر نزدیک است. لطفا اگر روزی بدون خداحافظی رفتم. حلالم کنید.
کرم کتاب و تبلت
چند وقتی بود که در فکر خرید یک تبلت بودم که هم بتوانم بعنوان یک کتابخوان دیجیتالی و هم بعنوان یک دروازه دسترسی به اینترنت از آن استفاده کنم. اما در نهایت این همت دوست عزیز فرهاد بود که تبلت Google Nexus 7 را به دست من رساند. بنابراین مراسم خواستگاری من از تبلت خیلی زود و سریع به پایان رسید! مراسم عقد اما بسیار پردردسر از کار درآمد. تبلت مذکور برای شروع کار نیاز حتمی به یک اتصال بیسیم و یک اکانت گوگل داشت! از آنجا که تا آن موقع نیازی به اتصال بیسیم نداشتم، مجبور شدم یک مودم ADSL بیسیم بخرم که دو هفتهای مرا سر کار گذاشت تا توانستم به اینترنت وصل بشوم و تازه بتوانم صفحه اول تبلت را ببینم.… (ادامه مطلب)
دشمنان
تازگیها فهمیدم که آمریکاییها نه تنها دشمنان ملت ما هستند، بلکه دشمنان قسم خورده ادبیات ما هم هستند. و اگر نه برای چی درست چند روز بعد از تمدید دو ساله هاست سایت، به من خبر دادن که به دلیل دامنه .ir نمیتوانند به من خدمات بدهند. و بدون هیچ اخطاری خدمات سایت را قطع کردند و من بدبخت بعد از چند شب بیخوابی و کلی هزینه مجددا توانستم سایت را روی یک هاست جدید بالا بیاورم.
خلاصه اگر دیدید جای از سایت درست کار نمیکند، ممکن است از اثرات انتقال شتاب زده آن باشد. من را خبر کنید تا آن را درست کنم و مشت محکمی به دهان آمریکاییها بزنیم.… (ادامه مطلب)
مینویسم پس هستم
امشب آخرین فرصت شرکت در هفتمین دوره مسابقه داستان نویسی گمانه زنی است. امسال به دلیل شرایط خاص مسابقه، من پنج تا از داستانهایم را برای شرکت در مسابقه فرستادم. دیشب آخرینش را به نام «روز نو» تمام کردم که داستانی است در مورد نوروز و هفته قبل ویرایش روی یکی به آخر مانده یعنی «دو بیهمتا» را. سه داستان دیگر یعنی «هیولا در شهر» ، «وضعیت کد ۱۳» و «چهارشنبه متفاوت» را قبلا نوشته بودم. اما فقط دو تای اولی را توی فنزین و سایت منتشر کردم و سه تای دیگر را میخواهم اول برای مجله شگفتزار بفرستم و بعد اگر قبولش نکردند، همینجا منتشرشان بکنم.… (ادامه مطلب)
2012-12-12 12:12:12
ساعت 12:12:12 امروز 12/12/2012 از نظر توالی عدد 12 اتفاقی است که حداقل یک قرن باید بگذرد تا دوباره اتفاق بیفتد. در خوشبینانه ترین حالت هم بعید میدانم در آن زمان زنده باشم. اما آنقدر خوشبین هستم که امیدوار باشم این وب سایت در آن زمان هم فعال باشد. بنابراین از همین جا به آیندگان سلام میکنم و آرزوی خوشبختی و شادکامی برایشان دارم.
این نوشته قرار است با استفاده از سیستم انتشار اتوماتیک جوملا سر ساعت مقرار فعال گردد، امیدوارم اینطور بشود!… (ادامه مطلب)
سفر رفت و برگشت به دنیای فانتزی
من همیشه خیلی دوست داشتم در مراسم های آکادمی یا فنزین شرکت کنم. اما دوری راه، غولی بود که سخت میشد از سدش گذشت. امسال از مدتها پیش برای حضور در جمع دوستان برنامه ریزی کرده بودم و تازه این قبل از آن بود که مشخص بشود قرار است ماموریتی هم در این مراسم داشته باشم. اول قرار بود مراسم ۲۷ شهریور باشد و من از یک ماه قبلتر برگه مرخصی خودم را رد کرده بودم. اما به طور ناگهانی مراسم به سوم مهر تغییر کرد و همه برنامههایم را بهم ریخت. خوشبختانه مرخصی را توانستم بگیرم، اما از بلیط هواپیما و قطار دیگر خبری نبود.… (ادامه مطلب)