هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
دسته: مينی داستان ها
مینی داستانها، به آن دسته داستانهای گفته میشود که معمولاً زیر 100 کلمه می باشند.
هیولا در شهر
هیولا برمیگشت. این را همه میدانستند. بچهها اسمش را گذاشته بودند هیولای خرچنگی. چون روی چهارپا میایستاد و دو تا دست هم داشت که با آن هر چی که جلویش قرار میگرفت را نابود میکرد. درست شبی که ماه کامل میشد، ظاهر میشد. ناگهان بالای تپهای روبروی دروازه ظاهر میشد. با صدای هولناکی از آنجا...