من تخصص کمی در خواب دیدن دارم. اما اگر ببینم عجیبترین خوابهای دنیا را میبینم. این خواب آخریام خودش میتواند یک داستان کمدی/تراژدی رمانتیک باشد. شاید یک زمانی داستانی بر مبنای آن بنویسم. در خواب خودم را دیدم که در آمریکا بعنوان یک مهاجر غیر قانونی زندگی میکردم و همیشه نگران آن بودم که پلیس من را بگیرد. در همان حال با جا زدن خودم به جای دیگری چک بیکاری او را میگرفتم و با دوستانم یک گروه سارق حرفه ای را تشکیل داده بودیم. اما عجیبتر از همه این بود که یک دوست دختر سیاه پوست پلیس هم داشتم. حالا از رنگ پوستش که بگذریم همیشه نگران بودم اگر او بفهمد که من یک مهاجر غیر قانونی خلافکار هستم چیکار میکند. از طرفی میترسیدم دوستانام بفهمند من با یک پلیس ارتباط دارم و سرم را زیر آب بکنند. حالا خودتان را بگذارید جای من ببینید باید بخندم یا گریه کنم! خدا آخر و عاقبت ما را با این خواب بخیر بکند.
فقط اینو بگم که از الان نوبت گرفتم توی صف و منتظر خوندن این داستان فوق العاده ام.
دست به دلم نگذار برادر جان. بگذار اینهای که دارم تمام بکنم. الان یک ماه از سال گذشته، من زورکی یک پاراگراف نوشتم.
به سلامتی . شما مگه تو همون خواب خلافکار بشید . انسان به درستی شما تو عمرم کم دیدم . نمیدونم شاید بازخوانی کتاب” زبان از دست رفته” اریک فروم براتون خالی از لطف نباشه.