خلاصه: خواندیم که ارغون برادرش افسون دغل را از زندان فرار داد. شاه هم دستور داد در عوض داروغه را به زندان بیندازند و بر شاهزاده هم به دلیل عشق به دختر داروغه غضب کرد. اما شاهزاده و فرزانه هر دو توسط افسون و ارغون دزدیده شدند. زانیار بعد از ملاقات با وزیر و تغییر قیافه با یارعلی به دنبال افسون میرود ولی توسط افراد ارغون دستگیر میشوند و مجبور به خدمت در چادر ارغون میشود و میشنود که افسون میخواهد آن شب فرزانه را عقد کند.
شاهزاده برخلاف میلش زیر فشار شمشیر، بالاخره تسلیم شد و گفت: «باشد، کاری که میخواهی را میکنم، اما خودت هم میدانی که این نمایشی بیش نیست و با وجود مخالفت دختر، عقدتان باطل است!»… (ادامه مطلب)
برچسب: داستان تاریخی
یک عیار و چهل طرار – قسمت 64: اسیران ارغون
خلاصه: خواندیم که ارغون برادرش افسون دغل را از زندان فرار داد. شاه هم دستور داد در عوض داروغه را به زندان بیندازند و بر شاهزاده هم به دلیل عشق به دختر داروغه غضب کرد. اما شاهزاده و فرزانه هر دو توسط افسون و ارغون دزدیده شدند. زانیار بعد از ملاقات با وزیر و تغییر قیافه با یارعلی به دنبال افسون میرود ولی توسط افراد ارغون دستگیر میشوند.
ارغون و افسون در بالای چادر و گرگین و شیرغلام پاییندست آنها نشسته بودند و در گوشه چادر هم شاهزاده و فرزانه دست و پا بسته افتاده بودند. زانیار با دیدن فرزانه چنان خشمگین شده بود که میخواست با دستهای بسته به ارغون و افسون حمله کند.… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 63: شکارچیان شکارشده
خلاصه: خواندیم که ارغون برادرش افسون دغل را از زندان فرار داد. شاه هم دستور داد در عوض داروغه را به زندان بیندازند و بر شاهزاده هم به دلیل عشق به دختر داروغه غضب کرد. اما شاهزاده و فرزانه هر دو توسط افسون و ارغون دزدیده شدند. زانیار برای کمک به پیرمرد و پیرزنی به خانه وزیر رفت و وزیر از راز دلش آگاه شد.
زانیار خودش را به خانه یاور رساند. نامه آزادی پیرمرد و پیرزن را به او داد و شرح ماجرای دیدار با حاتمبیگ وزیر را برای یاور تعریف کرد. یاور در نهایت گفت: «حاتمبیگ، وزیر باهوشی است، به فکر مملکت هست، اما بیش از آن به فکر رضایت شاه است.»… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 62: زانیار و حاتم بیگ
خلاصه: خواندیم که افسون دغل با کمک برادرش ارغون از زندان فرار کرد. شاه دستور داد که داروغه به زندان بیفتد و بر شاهزاده غضب کرد. شاهزاده و فرزانه هر دو توسط افسون و ارغون دزدیده شدند. از طرفی یاور زانیار را برای کمک به پیرمرد و پیرزنی به یاری خواند و زانیار به خانه وزیر رفت.
وقتی زانیار از پنجره به آهستگی پا به درون اتاق گذاشت، حاتمبیگ چون دفعه پیش مشغول مطالعه بود، وقتی سربلند کرد سیاهپوشی را بالای سر خود، خواست فریاد بزند که زانیار چهرهاش را نشان داد و گفت: «جای ترس نیست جناب وزیر، من هستم، آمدهام تا جایزه دستگیری افسون را بگیرم!»… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 56: شاهزاده و داروغه
خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک گرگین خان توانست برادر خودش افسون دغل که بخاطر سرقت از خزانهدار زندانی بود را آزاد کند و در زندان شورش برپا کند و خود همراه یاران فراریش در خانهای امن منتظر آرام شدن شهر شدند.
اما از آن طرف چون صبح شد و خبر شورش و فراری شدن زندانیان به گوش شاه رسید، خشمگینانه حاتمبیگ وزیر را به حضور طلبید و گفت: «ای وزیر این چه شهری است که برای من ساختی؟ دیگر حتی نمیتوانم کسی را به زندان بفرستم. گزارش شده که نیمی از نگهبانان زندان کشته و بیشتر زندانیان فرار کردند.… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 61: انتخاب زانیار
خلاصه: خواندیم که افسون دغل با کمک برادرش ارغون از زندان فرار کرد. شاه دستور داد که داروغه به زندان بیفتد و بر شاهزاده غضب کرد. شاهزاده و فرزانه توسط افسون و ارغون دزدیده شدند. از طرفی خارکنی جهت نجات پدر و مادرش از یاور کمک خواست.
عصر آن روز، یارعلی و زانیار به نزد یاور رسیدند. یاور هر دو را در آغوش گرفت و بعد احوالشان را پرسید. یارعلی خدا را شکر کرد و گفت زانیار چون تنها نوهاش برایش عزیز است و در این مدت هر چه میدانسته به او یاد داده، او هم شاگرد مستعدی بوده و همه چیز را به خوبی یاد گرفته و الان خود شکارچی و ردزن ماهری شده است. … (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 60: کمک خواستن از یاور
خلاصه: خواندیم که افسون دغل با کمک برادرش ارغون از زندان فرار کرد. شاه دستور داد که داروغه به زندان بیفتد و بر شاهزاده غضب کرد. شاهزاده به خانه داروغه برگشت تا از فرزانه انتقام بگیرد، اما او و فرزانه توسط افسون و ارغون دزدیده شدند.
آن روز وقتی دایه فرزانه، به دیدن برادر رضاعیاش یاور قصاب رفت، دید او در حال صحبت با مردی خارکنی است. مرد از دست افراد داروغه شاکی بود چون پدر و مادر پیرش را به جرم همدستی در فرار زندانیان دستگیر کرده بودند. یاور بدون آنکه اشاره کند که دایه برای داروغه کار میکند با احترام او را نشاند و گذاشت تا حرفهای مرد را بشنود.… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 59: دزدان شاهزاده
خلاصه: خواندیم که افسون دغل با کمک برادرش ارغون از زندان فرار کرد. شاه دستور داد که داروغه به زندان بیفتد و بر شاهزاده غضب کرد. شاهزاده به خانه داروغه برگشت تا از فرزانه انتقام بگیرد اما توسط دو نفر ناشناس دزدید شد.
آن کسی که شاهزاده را بیهوش کرد، کسی نبود به غیر از ارغون. صبح آنروز ارغون و افسون داشتند در مورد خروج از شهر صحبت میکردند. ارغون میخواست زودتر به خارج از شهر برود و به یارانش که در کوهستان بودند، بپیوندد. گرگین هم که قصدش رسیدن به صندوقچه بود، افسون را تشویق کرد که همراه برادر بزرگترش برود.… (ادامه مطلب)