خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس عثمانی افتاد که او را با پیام تهدید نزد بابامسرور فرستاد. بابامسرور پس از با خبر کردن حاتمبیگ وزیر و الله وردی خان، زانیار و امامقلی را مامور مراقبت از وزیر کرد. اما فردای آن روز به کاروان حاتمبیگ وزیر حمله شد، امامقلی وزیر را به جای امنی رساند و زانیار به دنبال مهاجمان رفت.
هنگامی که امامقلی در حال رساندند حاتمبیگ وزیر به کاخش بود، گروه اصلی محافظان و زانیار به تعقیب مهاجمان پرداخته بودند.… (ادامه مطلب)
برچسب: داستان عیاران
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (115): گزمه ها
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس عثمانی افتاد که او را با پیام تهدیدی نزد بابامسرور فرستاد. بابامسرور پس از با خبر کردن حاتمبیگ وزیر و الله وردی خان، زانیار و امامقلی را مامور مراقبت از وزیر کرد.
با روشن شدند اطراف، زانیار و امامقلی خسته از جای خود بلند شدند و نگاه دقیقتری به اطراف کردند تا اگر کس دیگری آنجا کمین زده است را شناسائی بکنند. در همان حال امامقلی از زانیار پرسید: «عجیب بود. دیشب هیچ گزمهای از مقابل کاخ رد نشد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (114): دوستان تازه
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس بوسیله او پیامی به بابامسرور فرستاد. بابامسرور هم زانیار را مامور کرد که وزیراعظم را باخبر کند. به غیر از وزیر، الله وردی خان سپسالار ایران نیز ماجرا را شنید و به نزد بابامسرور شتافت.
زانیار و امامقلی در سکوت پشت در اتاق بابامسرور روبروی ایستاده بودند و مثل دو رقیب هم را برانداز میکردند. از درون اتاق صدای گنگ گپ و گفتگوی دو پیرمرد به گوش میرسید. تا اینکه بابامسرور با صدای بلند، زانیار را به داخل اتاق فراخواند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (113): وزیر و سپسالار
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس بوسیله او پیامی به بابامسرور فرستاد. بابامسرور نیز تصمیم به باخبر کردن وزیراعظم گرفت. زانیار زمانی به حضور حاتمبیگ وزیر رسید که الله وردی خان سپسالار ایران نیز نزد او بود.
زانیار وقایع چند روز گذشته را برای حاتمبیگ وزیر و الله وردی خان و پسرش تعریف کرد. وقتی حاتمبیگ وزیر همه چیز را شنید، دستی به ریش سفید خودش کشید و گفت: «بد شد. مرداس به طور حتم نقشه وحشتناکی کشید که به اجرای آن مطمئن است و اگر نه آن را لو نمیداد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (112): الله وردی خان
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار که مامور مراقبت از وزیر اعظم شده بود به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس او را نکشت و بوسیله او پیامی به بابامسرور فرستاد. بابامسرور هم تصمیم گرفت حاتم بیگ وزیر را باخبر کند.
زانیار متعجب از شکستن خنجرش با مهارت شمشیر مرد جوان را منحرف کرده و با دست چپ خودش، مچ دست او را گرفت و آن را بالا برد تا نتواند دوباره شمشیرش را به کار گیرد. ضارب نیز بالافاصله مچ دست راست زانیار را گرفت و بالا برد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (111): پیامی برای حاتمبیگ وزیر
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار که مامور مراقبت از وزیر اعظم شده بود به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس او را نکشت و تنها به بابامسرور پیغامی فرستاد که باعث نگرانیش شد.
شب هنگام بعد از اذان مغرب، هنگامی که عیاران در زورخانه گرد هم آمده بودند تا آخرین خبرها را بگیرند. زانیار بابامسرور را به زورخانه برد. بابامسرور در مورد پیامی که مرداس داده بود به آنها گفت. سپس تصویری را که سالها قبل بر روی چرم نقاشی شده بود را بیرون آورد و به متین داد تا به همه نشان بدهد و به کسانی که در جنگ ازبکها با او نبودند توضیح داد که این تصویر را نقاشباشی شاه بر اساس توضیحات او و یارانش کشیده و به چهره مرداس بسیار نزدیک است.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (110): آویزان بر دیوار
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی بود، عیاران به دنبال قاتل میگشتند. زانیار که مامور شده بود از وزیر اعظم حمایت کند، به تعقیب مرداس جاسوس رفت، اما ناگهان از پشت ضربهای خورد.
با صدای خروسها زانیار بهوش آمد و خودش را در وضعیت آویزان میان زمین و هوا به صورت وارانه و با دست و دهان بسته دید. کمی طول کشید تا در آن تاریکی بفهمد که او را به دیوار خانه بابا مسرور آویختهاند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (109): برخورد با مرداس
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی بود، عیاران به دنبال قاتل میگشتند. زانیار که مامور شده بود از وزیر اعظم حمایت کند، سیاهی را در دل شب دید که دورادور مراقب خانه وزیر بود.
در حالی که سیاهپوش از روی بام ساختمانهای نزدیک، عمارت حاتمبیگ وزیر را برانداز میکرد، زانیار به آرامی به سمت او خزید. بابامسرور و متین مطرب بارها به عیارها تاکید کرده بودند که اگر کسی را دیدند به او نزدیک نشوند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (108): ناامیدی عیاران
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته بود و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی بود، عیاران به این نتیجه رسیدند جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که مامور میشود دورادور از وزیر اعظم حمایت کند به درخواست فرزانه با قباد ملاقات میکند و از او میشنود که شاهزاده قاتل داروغه بوده است.
قباد فکر میکرد تنها با لو دادن شاهزاده بعنوان قاتل پدر فرزانه میتواند هم او را منفور کرده و به کشتن بدهد و هم خودش را نزد فرزانه محبوب کند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (107): دیدار زانیار و قباد
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که مامور میشود دورادور از وزیر اعظم حمایت کند با درخواست فرزانه روبرو میشود که میخواهد شاهزاده را بعنوان قاتل پدرش بکشد.
آن شب همه عیاران مخفیانه شهر را زیر نظر گرفته بودند. بیشتر آنها به دور قصر شاه عباس، وزیراعظم و امیرنظام مخفیانه به مراقبت ایستادند تا اگر جاسوسان خواستند گزندی برسانند، مقابله کنند.… (ادامه مطلب)