خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که به دنبال جاسوسان است با درخواست فرزانه روبرو میشود که میخواهد شاهزاده را بعنوان قاتل پدرش بکشد.
زانیار با تعجب به فرزانه نگاه کرد، خبر کشته شدن داروغه به دست شاهزاده او را شوکه کرده بود. چون فکر میکرد داروغه هم باید به دست مرداس کشته شده باشد. بالاخره پرسید: «از این موضوع مطمئن هستید؟» فرزانه درپاسخ گفت: «بله، میدانید که شاهزاده خواستگار من بود.… (ادامه مطلب)
برچسب: داستان عیاران
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (105) : قاتل داروغه
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند.
بابامسرور متین را روانه کرد تا دیگر عیاران را خبر کند ولی زانیار را نگه داشت به او گفت که یاور از او خواسته بود که اصول عیاری را یادش بدهد و حالا او وظیفه خودش میداند که این خواسته یاور را برآورده کند. بعد با خنده افزود: «تا حداقل دیگر کسی نتواند با یک چوب و خنجر، تو را گول بزند!… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (104): مرداس جاسوس
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، بابا مسرور احتمال میدهد که جاسوسان عثمانی پشت قتلها باشند
در راه خانه پیرمرد، متین فرصت کرد تا او را به زانیار معرفی کند. بابا مسرور، پیر و استاد عیارهای شهر بود. متین، یاور، مصطفی و دیگر عیاران زیر دست او شاگردی کرده بودند. ده سال قبل زمانی که بابامسرور در یک مبارزه از کمر صدمه میبیند و پایش فلج میشود؛ ترجیح میدهد که یاور را به جانشینی خود انتخاب کند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (103): استادِ استادها
خلاصه: خواندیم که در گروگانگیری افسون، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه زده و فرار کرد اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است. قباد موضوع را به وزیر میگوید و شاه عباس شاهزاده را در کاخ زندانی میکند. از آنطرف افسون خودش را به زانیار رساند و به او گفت که قتل یاور کار او نیست.
متین مطرب بعد از آنکه پیرمرد افلیج را سوار گاری کرد، گاری را حرکت داد و در حالی که جلو میرفت نگاهی به چهره اخمناک زانیار کرد و بعد سرش را به پشت برگرداند و به پیرمرد که هر از گاهی نگاهی به زانیار میکرد و پقی زیر خنده میزد، گفت: «بابا، اینقدر سر به سر او نگذارد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (102): چوب و خنجر
خلاصه: خواندیم که در گروگانگیری افسون، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه زده و فرار میکند اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است. قباد موضوع را به وزیر میگوید و شاه عباس شاهزاده را در کاخ زندانی میکند. زانیار نیز در جستجوی قاتل یاور به دیگر عیاران پیوست.
زانیار به همراه متین به جلوی مسجد جامع شهر رفتند، آنقدر از شب گذشته بود که دیگر هیچ کس تردد نمیکرد. متین زانیار را کنار گاری کوچکی تنها گذشت و خودش به درون مسجد رفت.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (101): بازگشت به شهر غم گرفته
خلاصه: خواندیم که در گروگانگیری افسون، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه زده و فرار میکند اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است. قباد موضوع را به وزیر میگوید و شاه عباس شاهزاده را در کاخ زندانی میکند.
آن روز دقایقی قبل از غروب آفتاب، زانیار غمگینتر از همیشه به شهر رسید. برخی زخمهایش تازه دهان بسته بودند ولی زخم بازویش چرکین شده و حکیم جنگی مطمئن بود که خنجر شهرنوش باید سمی بوده باشد. با این وجود و علیرغم مخالفت حکیم، برای پیگیری اخبار بدی که شنیده بود، از مورچه خورت راه افتاده تا خودش را به اصفهان برساند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (100): پدر و پسر
خلاصه: خواندیم که در گروگانگیری افسون، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه میزند و فرار میکند اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است. قباد که به شاهزاده حسادت میکند، موضوع را به وزیر میگوید و وقتی شاه عباس باخبر میشود، شاهزاده را احضار میکند.
با ورود شاهزاده به اتاق، شاه عباس همه نگهبانان و خدمه را مرخص میکند و بعد با اشاره به حاتم بیگ وزیر از او درخواست کرد که سخنانش را تکرار کند. وزیر نیز دوباره تکرار کرد که شاهدانی دارد که شاهزاده را دیدهاند که همزمان با قتل داروغه با حالی پریشان از خانه او خارج شدهاند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (99): متهم شدن شاهزاده
خلاصه: خواندیم که در جریان گروگانگیری افسون به خاطر انتقام از زانیار، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که برای دیدن فرزانه مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه میزند و فرار میکند اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است. حاتم بیگ به دیدن عیاران میرود و از آنها برای پیدا کردن قاتل کمک میخواهد.
عصر آن روز، قباد در کنار درب دولتخانه منتظر بود. او هنوز مردد بود که مطلبش را به حاتمبیگ بگوید یا خیر. از یک طرف میترسید موقعیت خودش در دربار را از دست بدهد و از طرف دیگر حسادتش به شاهزاده او را به پیش میبرد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (98): حاتم بیگ و عیاران
خلاصه: خواندیم که در جریان گروگانگیری افسون به خاطر انتقام گرفتنش از زانیار، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که برای دیدن فرزانه مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه میزند و فرار میکند اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است.
خبر کشته شدن داروغه علیرغم تلاش حاتم بیگ وزیر همان شب به سرعت برق و باد در شهر پخش شد. حاتم بیگ برای اینکه به دست گرفتن امنیت شهر، به سرعت سربازان امیر نظام را بین نیروهای داروغه پخش و در سطح شهر پخش کرد. اما کم و زیاد درگیریهای در سطح شهر شروع شده بود.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (97): دومین قتل
خلاصه: خواندیم که در جریان گروگانگیری افسون به خاطر انتقام گرفتنش از زانیار، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. شاه عباس و جمع زیادی از مردم در مراسم تشیع جنازه یاور شرکت کردند. از آن طرف شاهزاده که همراه شاه بود، برای دیدن فرزانه مخفیانه به خانه داروغه میرود که ناگهان داروغه از راه میرسد.
داروغه اسبش را جلوی درب بست و به درون خانه خودش آمد. بیرون خانه قباد محافظ شاهزاده را دیده بود که با خودش را پشت دو اسب مخفی کرده بود که داروغه او را نبیند و سعی داشت با سوت به شخص دیگری علامت بدهد.… (ادامه مطلب)