خلاصه: افسون برای انتقام از زانیار که برادرش را کشته بود، به راهنمایی سیاهپوش ناشناسی، استاد او یاور را دزدید. زانیار نیز در عوض همسر افسون را با حقه برداشت و راهی محل قرار با او در مورچهخورت شد.
همانطور که زانیار افسار اسب را گرفته بود و جلو میرفت. شهرنوش شروع کرد به تعریف کردند داستان خودش:«من و خواهرم اهل ارمنستان بودیم. بیست و پنج سال پیش، هنوز خیلی بچه بودیم که سربازهای عثمانی به کشورمان حمله کردند و ما را اسیر گرفتند. یک تاجر برده ما را خرید و به قسطنطنیه برد و به سلیمبیک که یکی از بازرگانهای بزرگ عثمانی بود فروخت.… (ادامه مطلب)
برچسب: داستان عیاران
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (85): زانیار و شهرنوش
خلاصه: خواندیم که افسون وقتی توانست با کمک گرگین از زندان فرار کند برای انتقام از زانیار که برادرش را کشته بود، به راهنمایی سیاهپوش ناشناسی، استاد او یاور را دزدید و برای زانیار پیغام گذاشت. زانیار نیز در عوض همسر افسون را پیدا کرده و شبانه او را با حقه از خانه بیرون کشید.
زانیار و شهرنوش در سکوت در دل تاریکی شب راه را طی میکردند. زانیار که مدتی همراه یارعلی اطراف اصفهان را به شکار گذرانده بود، برخلاف شهرنوش بخوبی آن اطراف را میشناخت. او مسیر خودش را به گونهای انتخاب کرده بود که بدون آنکه از داخل آبادی رد بشوند، خود را به مورچهخورت برساند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (84): زانیار در خوزان
خلاصه: خواندیم که افسون وقتی توانست با کمک گرگین از زندان فرار کند برای انتقام از زانیار که برادرش را کشته بود، به راهنمایی سیاهپوش ناشناسی، استاد او یاور را دزدید و برای زانیار پیغام گذاشت. زانیار با کمک ننهسرباز رد همسر افسون را پیدا کرده و شبانه به طرف محل سکونت او رفت.
هنگامی که زانیار به خوزان رسید، نمیدانست باید به درب کدام خانه برود. خوزان، ده آبادی بود و جمعیت زیادی در آن ساکن بودند. هنوز شب به نیمه نرسیده بود و از درون بعضی از خانهها سر و صدا ساکنان به گوش میرسید. زانیار خانهای شلوغی را انتخاب کرد و درب آن را به صدا درآورد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (83): خبر ننه سرباز
خلاصه: خواندیم که افسون وقتی توانست با کمک گرگین از زندان فرار کند برای انتقام از زانیار که برادرش را کشته بود، به راهنمایی سیاهپوش ناشناسی، استاد او یاور را دزدید و برای زانیار پیغام گذاشت. زانیار با کمک دیگر عیاران شهر را گشتند، اما ردی از افسون و یاور پیدا نکردند.
با آمدن ننهسرباز، مصطفی شیرفروش و زانیار به احترام او صحبتشان را قطع کردند و از او پذیرایی کردند. سپس مصطفی شیرفروش، از او پرسید: «ننه، آیا توانستی خبری از افسون یا یاور پیدا بکنی یا نه؟» ننهسرباز برای آنها ماجرای آن روزش را حکایت کرد. آن روز سری به خانه شهرنوش زده، اما خانه متروکه بود و از همسایهها شنیده که روز قبل آنجا را ترک کردهاند ولی کسی نمیدانست که به کجا رفتهاند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (82): عیاران در جستجو
خلاصه: خواندیم که افسون توسط زانیار عیار دستگیر شد ولی در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار کرد. او که در پی انتقام از زانیار بود توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد، برود. بالاخره افسون با کمک گرگین و سه نفر از یارانش یاور را اسیر کرد و برای زانیار پیام فرستاد که به دنبال او برود.
تمام باقیمانده آن روز و آن شب را مصطفی شیرفروش و زانیار با همراهی شاگردان یاور و دیگر عیاران شهر به دنبال یافتن سرنخی از افسون و یاور شهر را بالا و پایین کردند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (81): مصطفی شیرفروش
خلاصه: خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار میکند. او که در پی انتقام از زانیار است توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد برود. بالاخره افسون با کمک گرگین و سه نفر از یارانش یاور را اسیر میکند.
فردا صبح هنگامی که شاگردان یاور بر در مغازه حاضر شدند به نوشتهای برخوردند که با چاقوی خونآلود، بر در مغازه کوبیده شده بود ودر آن نوشته بود که یاور اسیر دست افسون شده و اگر او را زنده میخواهند باید زانیار به تنهایی فردا شب به زیر برج بزرگ قلعه مورچه خورت بیایید.… (ادامه مطلب)
داستان دنبالهدار یک عیار و چهل طرار (80): گرفتاری یاور
خلاصه: خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار میکند. او که در پی انتقام از زانیار است توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد برود. افسون یک شب یاور را تعقیب کرد.
افسون خسته از تعقیب شبانه یاور، پس از آنکه مطمئن شد یاور مشغول کار روزانه خود شد، به خانه شهرنوش رفت و بعد از خوردن صبحانه، تا بعدازظهر خوابید. بعد از بیدار شدن گرگین را صدا زد و پولی به او داد و او را فرستاد تا همانروز در ده خوزان خانهای بزرگ بخرد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (79): به دنبال یاور
خلاصه: در قسمت قبلی خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار میکند. او که در پی انتقام از زانیار است توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد برود.
بعد از آن ملاقات عجیب با سیاهپوش ناشناس، افسون سکوت کرد و در فکر فرو رفت. او نه به حرفهای گرگین و نه به خواهش و التماسهای شهرنوش گوش میداد. فردای آن روز گرگین را به خرید فرستاد و به شهرنوش نیز گفت که اسبابش را ببندد که به زودی از اصفهان خواهند رفت.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (78): سیاهپوش ناشناس
خلاصه: در قسمت قبلی خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان با نقشهای که گرگین با همکاری شهرنوش کشیده بود، از دست ماموران شاه فرار میکند.
آن شب افسون و گرگین در خانه شهرنوش نشسته بودند. افسون هر چند از طناب دار گریخته بود، اما خوشحال نبود. روز قبل برادرش ارغون توسط زانیار کشته شده بود و حالا تنها فکر او انتقام گرفتن از زانیار بود. به گرگین گفت: «من این بچه بیپناه را زیر پر و بال خودم گرفتم اما انگار افعی در آستین پرورش دادم. از روزی که بر سر دختر داروغه با من درگیر شد، همیشه سد راهم بوده.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (77): نقشه گرگین
خلاصه: در قسمت قبلی خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان از دست ماموران شاه فرار میکند.
شبی که زانیار به اردوگاه راهزنان زد، گرگین خسته در گوشهای خوابیده بود که با فریاد ارغون بیدار شد و وقتی در پشت چادر، ارغون را با تیری در سینهاش یافت و با باران تیر زانیار مواجهه شد، او هم مثل دیگران فکر کرد که نظامیان شبیخون زدهاند. پس فوری به چادر ارغون دوید، با ارزشترین صندوقچهای که یافت را برداشت و در تاریکی با اسب فرار کرد و تا صبح تاخت.
وقتی سپیده زد، اصلا نمیدانست کجاست.… (ادامه مطلب)