۵ دسامبر روز جهانی نینجا است. نینجا به جنگجویی تعلیم دیده و ماهر در فنون مختلف گفته میشود که قابلیت اصلی آنها نفوذ به خطوط دشمن و کشتن یا اسیر کردن قهرمانان و فرمانده هان جنگی است. هر چند در فرهنگ ژاپن این جنگجویان به دلیل اینکه معمولا مخفیانه عملیات خود را انجام میدهند و مانند سامرائیها به اصول شرافتمندانه عمل نمیکنند، از درجه پایینتری برخوردارند، اما امروزه به خاطر فیلمها، سریالها و انیمه های که از روی شخصیت آنها ساخته شده است در سطح دنیا از محبوبیت خیلی زیادی برخوردار هستند. این که ادبیات یا سینما یک نوع از جنگجویان بومی یک کشور را به شهرت برساند، چیز عجیبی نیست.… (ادامه مطلب)
برچسب: عیار
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (126): مخفیگاه مرداس
خلاصه: خواندیم که مرداس جاسوس عثمانی، با کشتن یاور قصاب و داروغه و با ترور وزیراعظم، شهر را به هم ریخته بود. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او بودند. آنها مطمئن بودند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. زانیار به کمین افسون نشسته و او را گرفتار کرد و به سرداب عیاران برد با راهنمائی افسون، آنها به سمت مخفیگاه مرداس رفتند.
هنگامی که افسون بهوش آمد، زانیار با وجود آنکه هیچ به او اعتماد نداشت، اما بنابر توصیه بابامسرور افسار اسب را به او داد و خودش پیاده در کنار او به راه افتاد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (125): منصور گردنهزن
خلاصه: خواندیم که مرداس جاسوس عثمانی، با کشتن یاور قصاب و داروغه و با ترور وزیراعظم، شهر را به هم ریخته بود. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او بودند. آنها مطمئن بودند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. زانیار به کمین افسون نشسته و او را گرفتار کرد و به سرداب عیاران برد تا بابامسرور از او بازجوئی کند.
زانیار هنگامی که افسون را به اسیری گرفته بود، اصلاً فکر نمیکرد بابا مسرور چنین نقشهای در سر داشته باشد. کشتن افسون با آن همه بدیهای که از او دیده بود، برایش کاری نداشت. اما اینکه بخواهد به افراد مثل شهرنوش که گناهی از آنها ندیده بود، آسیبی برساند، برایش خیلی سخت بود.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (121): چهره آشنا
خلاصه: خواندیم در حالیکه مرداس جاسوس، یاور قصاب و داروغه را کشته و سعی میکند وزیر را ترور کند. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او هستند. آنها مطمئن هستند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. در این میان شاه عباس دستور داد دختر داروغه بعنوان دخترخواندهاش به حرمسرا برده شود. مشاهده این موضوع حال زانیار که به او علاقه داشت، را پریشان میکند اما با دستور آزادی مصطفی شیرفروش به نزد دیوانبیگی میرود.
هنگامی که زانیار و همراهانش به باغ دیوانبیگی رسیدند، حاجب که از رسیدن آنها تعجب کرده بود، به سرعت به داخل باغ دوید و به دیوانبیگی اطلاع داد که گروهی از گزمهها درب باغ ایستادهاند و تقاضای ملاقات فوری شما را دارند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (120): یادی از گشته
خلاصه: خواندیم در حالیکه مرداس جاسوس یاور قصاب و داروغه را کشته و سعی میکند وزیر را ترور کند. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او هستند. آنها مطمئن هستند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. در این میان شاه عباس دستور داد دختر داروغه بعنوان دخترخواندهاش به حرمسرا برده شود. مشاهده این موضوع حال زانیار را پریشان میکند.
زانیار گذر زمان را حس نمیکرد ناامیدانه کنار کوچه نشسته بود و به همه اتفاقاتی که طی سال گذشته برایش افتاده بود فکر میکرد. از زمانی که در یک شب تاریک همراه افسون دغل به دنبال طعمهای برای دزدی میگشتند و با فرزانه دختر داروغه روبرو و در همان نگاه اول عاشق او شده بود خیلی گذشته بود.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (113): وزیر و سپسالار
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس بوسیله او پیامی به بابامسرور فرستاد. بابامسرور نیز تصمیم به باخبر کردن وزیراعظم گرفت. زانیار زمانی به حضور حاتمبیگ وزیر رسید که الله وردی خان سپسالار ایران نیز نزد او بود.
زانیار وقایع چند روز گذشته را برای حاتمبیگ وزیر و الله وردی خان و پسرش تعریف کرد. وقتی حاتمبیگ وزیر همه چیز را شنید، دستی به ریش سفید خودش کشید و گفت: «بد شد. مرداس به طور حتم نقشه وحشتناکی کشید که به اجرای آن مطمئن است و اگر نه آن را لو نمیداد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (111): پیامی برای حاتمبیگ وزیر
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار که مامور مراقبت از وزیر اعظم شده بود به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس او را نکشت و تنها به بابامسرور پیغامی فرستاد که باعث نگرانیش شد.
شب هنگام بعد از اذان مغرب، هنگامی که عیاران در زورخانه گرد هم آمده بودند تا آخرین خبرها را بگیرند. زانیار بابامسرور را به زورخانه برد. بابامسرور در مورد پیامی که مرداس داده بود به آنها گفت. سپس تصویری را که سالها قبل بر روی چرم نقاشی شده بود را بیرون آورد و به متین داد تا به همه نشان بدهد و به کسانی که در جنگ ازبکها با او نبودند توضیح داد که این تصویر را نقاشباشی شاه بر اساس توضیحات او و یارانش کشیده و به چهره مرداس بسیار نزدیک است.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (107): دیدار زانیار و قباد
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که مامور میشود دورادور از وزیر اعظم حمایت کند با درخواست فرزانه روبرو میشود که میخواهد شاهزاده را بعنوان قاتل پدرش بکشد.
آن شب همه عیاران مخفیانه شهر را زیر نظر گرفته بودند. بیشتر آنها به دور قصر شاه عباس، وزیراعظم و امیرنظام مخفیانه به مراقبت ایستادند تا اگر جاسوسان خواستند گزندی برسانند، مقابله کنند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (106): تجدید قول
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که به دنبال جاسوسان است با درخواست فرزانه روبرو میشود که میخواهد شاهزاده را بعنوان قاتل پدرش بکشد.
زانیار با تعجب به فرزانه نگاه کرد، خبر کشته شدن داروغه به دست شاهزاده او را شوکه کرده بود. چون فکر میکرد داروغه هم باید به دست مرداس کشته شده باشد. بالاخره پرسید: «از این موضوع مطمئن هستید؟» فرزانه درپاسخ گفت: «بله، میدانید که شاهزاده خواستگار من بود.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (105) : قاتل داروغه
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند.
بابامسرور متین را روانه کرد تا دیگر عیاران را خبر کند ولی زانیار را نگه داشت به او گفت که یاور از او خواسته بود که اصول عیاری را یادش بدهد و حالا او وظیفه خودش میداند که این خواسته یاور را برآورده کند. بعد با خنده افزود: «تا حداقل دیگر کسی نتواند با یک چوب و خنجر، تو را گول بزند!… (ادامه مطلب)