وقتی چند روز به پایان سال ۱۳۹۰ به فکر نوشتن داستانی در مورد چند موجود فضایی افتادم که درگیر یک چهارشنبه سوری ایرانی میشوند، هیچ وقت فکر نمیکردم هم خودم، هم دیگران اینقدر درگیر ماجرای این شخصیتها در یک چهارشنبه متفاوت سال بشویم.
«سزاکوگا» فرمانده سختگیر گروه، «گروگاوا» محافظ خشن و خودرای گروه، «مینادوسودانیم» تنها عضو مونث گروه و «پگادوریس» که یک «آداموش» غیر احساسی و فنی است در کنار حضور پنهان طراح مد فراری «دوراسودا» در این داستان ترکیب زیبای را بوجود آورد که به شدت خودم را به آن علاقهمند کرد. از شخصیتهای انسانی ماجرا و پسر بچه های که میخواهند نقش بزرگان را بازی بکنند نیز نباید گذشت.… (ادامه مطلب)
داستان چهارشنبه متفاوت، برگزیده ویژه هیئت داوران چهارمین دوره جشنواره افسانهها
… (ادامه مطلب)
امروز با من تماس گرفتند تا برای چاپ داستانهای برگزیده شده در مسابقه افسانه ها اجازه چاپ بگیرند. الظاهر قرار است دو داستان «چهارشنبه متفاوت»، «آزادی دیو در بند» در مجموعه داستانی توسط انتشارات باژ چاپ شود. خبری خوبی بود و امروزم را ساخت.… (ادامه مطلب)
داستان خوانی
نقد یک اثر همیشه برای نویسنده کشنده است، بخصوص اگر چهره به چهره و در یک جلسه عمومی باشد. اما اتفاقی که برای من افتاد، تفصیر خودم بودم. داستان علمی-تخیلی «چهارشنبه متفاوت» را برای داستان خوانی در گردهمائی «آنگاه داستان» انتخاب کردم. جائی که از قبل میدانستم بیشتر افراد طرفدار متنهای معناگرا و نثرهای پیچیده هستند. اما امیدوار بودم این داستان خوانی کمکم کند تا قسمت دوم داستان را سریعتر تمام کنم.
حجم داستان برای خواندن در یک جلسه بسیار طولانی بود و استفاده از اسم های سخت و نامانوس فضائیها، استفاده از اصطلاحات تخصصی ادبیات علمی-تخیلی مثل بیومکانیک یا استفاده دوگانه از واژه های علمی مثل پلاسما برای شنونده ها نه تنها جالب نبود که باعث سردرگمی شده بود.… (ادامه مطلب)
دوستانی که داستان چهارشنبه متفاوت را خواندند، حتما با چهار موجود فضایی دوست داشتنی آن داستان آشنا هستند. سزاکوگا فرماندهی جدی، گروگاوا تکاوری جوشی و خشن، پگادوریس که یک آداموش خونسرد و پر از دانش است و صد البته مینادوسودانیم تنها عضو مونث گروه که به اجبار همراه بقیه شده است. داستان را همان وقت خیلی دوست داشتم و دلم میخواست یک دنباله برای آن بنویسم. این شد که وقتی تصمیم داشتم در گاه چهارم جشنواره فصلی چهارگاه یک داستان طنز بفرستم، به یاد آنها افتادم.
برای همین با عرض معذرت از خواننده های داستان زانیار، مجبور شدم آنها را معطل بگذارم و این داستان کوتاه را بنویسم.… (ادامه مطلب)
چهارشنبه متفاوت یکی از بدقلقترین داستانهای کوتاهی بود که نوشتم. در اصل وقتی داشتم داستان «روز نو» را برای نوروز مینوشتم که بتوانم آن را به یکجائی قالب کنم، این ایده به ذهنم رسید. از آنجا که فکر نمیکردم وقت زیادی از من بگیرد و حداکثر یک یا دو روز برای نوشتن یک داستان هزار کلمهای پیشبینی میکردم، «روز نو» را در همان پاراگرافت اول رها کردم و شروع کردم به نوشتن اين داستان. اما داستان شروع نشده، خیال کش آمدن داشت. یک دفعه به ذهنم رسید که شاید اين داستان بتواند بخش دومی برای داستان «گوزن نر» و سرآغازی برای یک مجموعه داستان کوتاه مرتبط با هم به نام «غریبهها در ایران» باشد که اوضاع و احوال بیگانههای فضایی را در میان مردم و فرهنگ خودمان نشان بدهد.… (ادامه مطلب)