از قرار معلوم بعد از مدتها وزارت ارشاد اجازه چاپ آثار عزیز نسین را داده است. تا جائى که یادم هست، آخرین بار به دلیل ترجمه «آیات شیطانى» سلمان رشدى به ترکى، آثار عزیز نسین در ایران توقیف شد. اما به نظر من عزیز نسین بیشتر به خاطر نوع طنزش است که هم در دوران پهلوى و هم در دوران بعد از انقلاب (به جز مدتى در آواخر پهلوى و اوایل انقلاب) با کم محبتى مسئولان ایرانى مواجه شده است.
عزیز نسین، به دلیل طنز جالبش نه تنها در کشور خودش ترکیه معروف است، بلکه در بسیاری از کشورهای در حال توسعه مانند ایران نیز طرفداران زیادی دارد. به طور کلى ویژگى طنز او، بیشتر نشاندهنده جوامع است که مىخواهد ادعاى جوامع پیشرفته و مترقى را در بیاورد.
داستانهاى بلند و کوتاه عزیز نسین را مىتوان به چهار گروه:
- داستانهاى سیاسى
- داستانهاى اجتماعى
- داستانهاى اقتصادى
- داستانهاى خانوادگى
در هر کدام از این داستانها عزیز نسین که معمولاً داستانهایش را از دید اول شخص مىنویسد، با گروهى از افراد برخورد مىکند، و رفتارهاى مسخره آنها را که ادعاى بزرگى و پیشرفت دارند به نمایش مىگذارد.
در داستانهاى سیاسى، او سیاستمداران را به سخره مىگیرد که در عین دیکتاتورمنشى، خود را یک آدم مترقى و دموکرات معرفى مىکنند. همچنین در این داستانها شما با روستائیانى برخورد مىکنید که قبل از آنکه کمترین درک و سوادى سیاسى داشته باشند وارد جریانات پیچیده حزبى مىشوند!
رقابتهاى پوچ و توخالى و حکومتهاى خشن و دیکتاتور نیز در این سرى داستانها به مسخرگى کشیده مىشود. او همچنین جامع در حال تبدیل از دوران فئودالیتى به دوران دموکراسى را به نمایش مىگذارد و نشان مىدهد تقلید کورکورانه از الگوهاى غربى همیشه نمىتواند موفق باشد.
اما در داستانهاى اجتماعى، به رفتارهاى مردم و جامع در مقابل مشکلات توسعه اجتماعى مىپردازد و نشان مىدهد که فرمولهاى توسعه اجتماعى غربى براى هر جامعهاى درست در نمىآید.
در داستانهاى اقتصادى، او جوامعى را به نمایش مىگذارد که به دو سطح دارا و ندار تقسیم شده است. و ندار هیچ موقع نمىتواند به سطح دارا برود مگر با حقهبازى و کلاهبردارى. او همچنین رانتخواران (از هر نوع) را در این داستانها به تصویر مىکشد. طنز گیرا و بىرحم عزیز نسین که همواره از دید انسانهاى فقیر به جامع نگاه مىکند. بسیار جذاب و منطبق بر الگوهاى کشور ما چه قبل از انقلاب و چه در زمان حال مىباشد.
در داستانهاى خانوادگى، او نظام خانوادهاى سنتى را به نمایش مىگذارد که درگیر مشکلات جامع نیمصنعتى شده است. روابط بچهها با والدین و خانواده با فامیلهاى دور و نزدیک موضوع اکثر این داستانها مىباشد. در این داستانها نیز معمولاً فقر یک عنصر اصلى داستان مىباشد.
شاید بهترین نماد براى طنز عزیز نسین کاریکاتورى باشد که ناشر خوش سلیقه آن را بر روى جلد کتاب چاپ کرده است. در لحظه اول کاریکاتور به نظر شما شخص آشناى ملانصرالدین مىباشد. اما اگر دقت بیشتر بکنید، مىبینید که این شخص در واقع یک کابوى آمریکائى است که وارونه سوار اسب شده، کلاهش را به پا کرده و چکمه را به سر، هفتتیرش را سر و ته بسته است و حتى کت فراکش را وارونه پوشیده است!
در پیشگفتار کتاب و در معرفى عزیز نسین آمده است:
«عزیز نسین یکى از نویسندگان بسیار مشهور کشور همسایهامان ترکیه است. عزیز به سال ۱۹۱۵ در استانبول دیده به جهان گشود و پس از گذراندن دوران ابتدایى وارد دبیرستان نظام گردید. او در سال ۱۹۳۵ دبیرستان نظام را به پایان رساند. در سال ۱۹۳۷ از دانشکده افسرى فارغالتحصیل و افسر ارتش شد. در سال ۱۹۳۷ دانشکده فنى را نیز به پایان رسانید و دو سال هم در آکادمى هنرهاى زیبا تحصیل کرد. در سال ۱۹۴۴ از ارتش کنارهگیرى کرد و کار نویسندگى را پیشهى خود ساخت. در آن ایام با مشاغل گوناگونى از قبیل: روزنامهفروشى، کتابفروشى، عکاسى و حسابدارى و غیرهگذران زندگى مىکرد.
عزیز به خاطر نوشتههایش بارها محکوم و به زندان افتاد و مجموعاً پنجسال و نیم از دوران نویسندگى خود را در زندانها گذراند.
مجموعه آثارش شامل ۳۷ جلد کتاب است که عبارتند از پنج جلد رمان، دو جلد نمایشنامه، دو جلد نوشتههاى گوناگون، ۲ جلد قصه براى بزرگسالها و ۲۷ جلد مجموعه داستان.
او در سالهاى ۱۹۵۶ و ۱۹۵۷ در کنگرهى نویسندگان بینالمللى طنزنویسى که در ایتالیا برگزار شد، شرکت کرد و در هر دو بار مقام اول و جایزهى نخل طلا را به دست آورد. آثارش تقریباً به همه زبانهاى زنده جهان ترجمه شده است و اینک سختى درباره این کتاب.
مجموعه حاضر شامل ۵۰ داستان طنز از عزیز نسین نویسنده پرآوازه و نامدار ترکیه است که در سالهاى گذشته توسط مترجمان عالیقدر کشورمان همچون ثمین باغچهبان، ولىالله آصفى و … ترجمه و در مجلات مختلف و گوناگونى چاپ و منتشر شده است که اینک ما به لطف خداوند بزرگ این داستانها را گردآورى کرده و به صورت مجموعهى حاضر تقدیم خوانندگان گرامى مىکنیم.»
اما نکته جالب، عدم حضور حتى یکى از داستانهاى طنز سیاسى عزیز نسین در این مجموعه است که براى من جاى تعجب زیادى دارد. بخصوص در این زمان که ما تازه مىخواهیم دموکراسى را مزهمزه کنیم، به نظر طنز عزیز نسین چاشنى خوب است که متاسفانه به هر دلیل در این کتاب به آن کمتر پرداخته شده است.
یکى از داستانهاى بسیار زیباى این مجموعه که توصیه مىکنم حتماً آن را مطالعه کنید، داستان سگ محله است. در این داستان روزگار سخت و نکبتبار سگ ولگردى به نمایش گذارده مىشود که نسل اندر نسل یک محله او را عذاب دادهاند و از عذاب او لذت بردهاند. سگ مدتى مورد توجه یک خانواده آمریکائى واقع مىشود و بلافاصله محبوب کل محله مىشود و رنگ سعادت را مىبیند. ماجرا تا آنجا پیش مىرود که خانواده آمریکائى مىخواهد او را با خود به خارج ببرد، اما اهالى محله جلوى آنها مىایستند و مدعى مىشوند این سگ محله ما است و کسى حق ندارد آن را از ما بگیرد. آمریکائىها مىروند. و در مدت کمى زندگى سگ به همان دوران نکبت قبلى بر مىگردد.
حالا این خود شما هستید که باید تفسیر کنید این سگ سنبل چه کسى و یا چه چیزى مىتواند باشد. آیا نخبهگان علمى و مخترعان و مکتشفان ما همین سرنوشت را ندارند، هنرپیشهها، ورزشکاران و حتى سرمایهگذاران ما چنین سرنوشتى را در کشور خودشان تجربه نمىکنند؟!
یک نمونه دیگر از داستانهاى این کتاب ماجراى «حمدى فیل» است که در ادامه آوردهام
حمدى فیل
از شهربانى کل استانبول به تمام شهربانىهاى استانها و شهرستانها و بخشها و قصبات بخشنامه زیر تلگرافى مخابره گردید:
«حمدى فرزند نصیر معروف به حمدى فیل که از دزدان سابقهدار و خطرناک است و محکومیتهاى متعدد کیفرى دارد از زندان فرار کرده است. مشخصات او طبق گزارش اداره هویت بدین قرار است:
- قد بلند
- وزن ۲۰۰ کیلو!
- سن ۳۵ ساله
- زنگ مو بلوطى
- سه دندان آسیابش افتاده
- در فک بالا یکى از دندانهایش پر شده
- در فک پایین یکى از دندانهایش روکش طلایى داره.
- لباس، قهوهاى راهراه
- صورت گرد
- چشم زاغ
این دزد سابقهدار هنگامى که نگهبان کشیک خوابش برده بود از فرصت استفاده کرده و فرار نموده است. قدغن نمایید ماموران آگاهى مراقب اوضاع باشند و هر کجا گیرش آوردند فوراً تحتالحفظ به استانبول اعزام دارید.
ضمناً عکس حمدى فیل نیر ارسال گردید. فوراً نسخههایى از آن چاپ و در اختیار ماموران بگذارید. به ژاندارمرى دستور داده شده که مرزهاى مملکت و دروازههاى شهر را شدیداً تحت مراقبت قرار دهند که مبادا حمدى فیل موفق بخروج از کشور گردد. مراقبت دقیق و شدت عمل در این مورد بىنهایت ضرورى است.»
****
در ایستگاه راهآهن یکى از شهرها، دو نفر مامور آگاهى گفتگو مىکنند:
– رمضان! خوب نگاش کن اونو میگم …
– اونى که داره پپسى مىخورد… مث اینکه خودشه آره خودشه ….
– یواشتر حرف بزن داداش! راس میگى آره خودشه … عکس شو بده ببینم.
مامور آگاهى از جیب خود عکسى در آورد و به همکارش نشان داد.
– نه بابا، این عکس خودته.
– راس میگى عوضى دادم. ببین محمود این عکسو من عیدى انداختم، چطوره؟ خوبه؟
– آره خیلى خوبه! حالا وخت این حرفا نیس، زودباش عکس حمدى فیلو بده!
– این عکسو ببین، مال پسرمه، یادگار دورهى سربازیشه، اینم که مال اون یاروس، «دومان على» قاچاقچى را میگم… اینم که امروز صبح از هتل گیرش آوردم مال اول زن خارجیه که جیببره…
– زودباش داداش عکس حمدى فیلو بده!
رمضان و محمود عکسها را یکىیکى نگاه مىکنند.
– محمود! یارو را ببین مث اینکه میخواد از چنگمون در بره.
– آره ببین چطورى دور و بر شو مىپاد.
– آهان پیداش کردم عکس خودشه، عیناً شبیه یاروس.
ماموران آگاهى بمردى که پپسى کولا مىخورد نزدیک شدند و با نگاههاى مخصوص خود – که از آن سوء ظن و شک و تردید مىبارید – سراپاى آن مرد را ورانداز کردند.
– بیا اینجا ببینم داداش!
در حالیکه یکبار بعکس و یکبار بآن مرد نگاه مىکردند، رمضان گفت:
– محمود خوب نگاش کن.
– رمضان مث اینکه شبیه یارونیس
– نه داداش! بهتره خود آقاى رئیس هم یه دفه بهبیندش ممکنه او بتونه تشخیص بده.
– داداش یاالله راه بیفت!
– کجا؟
– میریم شهربانى.
***
در یک شهر دیگر دو نفر مامور آگاهى، وسط بازار – در حالیکه شانهبشانه هم راه مىروند – آهسته با هم صحبت مىکنند.
– راستى شکور! آبرومون کمکم داره میرهها… از صبح تا عصر داریم مىگردیم هنوز یارو را پیدا نکردهایم… نمیشه به اداره دس خالى رفت.
– شاید این یکى که داره میاد خود او باشه – بیا تحقیقات کنیم.
– ببینم داداش اسم شما چیه؟
– مصطفى!
– میگه «مصطفى»
– پس مىخواستى بگه «حمدى فیل»؟
– باهاس نزاریم از چنگمون در بره!
– داداش با ما نمیاى؟
– کجا؟
– شهربانى!
***
در یکى از کافههاى شهرستان دیگر دو مامور آگاهى به سلامتى هم مىخوردند.
– دیروز سه «حمدى فیل» گرفتیم اما رئیسمون از هیچکدوم خوشش نیومد.
– این رئیس هم یه آدم نخالهس. دایم پىبهانه مىگرده، میخواد ایراد بگیره.
– یواش! اون یارو را باش! اون گوشه نشسته تنهاس.
– آره مث اینکه خودشه.
– اما حمدى فیل که میگن چاقه، این یارو خیلى لاغره همهاش استخونه.
– برادر مگه از دست پلیس فرار کردن و مخفى شدن کار آسونیه؟ هر چى گوشت تن آدم باشه آب میشه.
– راس میگى! اما رنگ موى یارو که سیاهه موى حمدى فیل بلوطیه.
– عجب مگه نمیدونىاون قدر یارو تو بیابانها پرسه زده که موهاش سیاه شده، تازه از کجا معلوم که موهاشو رنگ نکرده باشه.
– درسته! اما موهاى این یارو که پرپشته در صورتیکه موهاى حمدى فیل ریخته و کم پشته.
– داداش جون! ما چل ساله تو اینکاریم، یه آدم فرارى واسه اینکه رد گم کنه کلاهگیس هم میذاره.
– پس چرا معطلیم؟ پاشو یارو را بگیریم.
مامورین آگاهى سر میز مردى که تنها نشسته بود مىروند.
– اسم سرکار چیه؟
– حمدى.
مامورین آگاهى نگاه پیروزمندانهاى به همدیگر مىکنند.
– نگفتم خودشه؟!
– مواظب باش ممکنه اسلحه داشته باشه.
– دستها بالا! تکون نخور.
– جیبهاشو بگرد!
– آقایون مگه چه اتفاقى افتاده از من چى مىخواین؟
– یالله راه بیفت!
– کجا؟
– شهربانى!
– آخه من چیکار کردم.
– زیاد حرف نزن اونجا همهچیزو خواهى فهیمد.
***
در یکى از خیابانهاى یکى از شهرهاى دیگر دو نفر مامور آگاهى جلوى عابرى را مىگیرند.
– دهنتو واکن ببینم!
– والله تو دهنم هیچ چى نیس.
– میگم بدون دردسر دهنتو واکن.
مرد عابر دهانش را باز مىکند. مامور آگاهى دندانهایش را بدقت نگاه مىکند و بعد از رفیقش مىپرسد:
– تو اون کاغذ ببین چند تا از دندونهاى فک بالا را پر کرده و یکى از دندانهاى فک پایینش روکش طلایى دارد…»
مامور آگاهى دندانهاى عابر را مىشمارد:
– یک … دو … سه … چهار … (حرکن نکن! اشتباه کردم!)
– یک … دو … سه … چهار … پنج … بیست و چهار! بیست و چهار دندون داره.
– بیستچهار؟ چندتاش افتاده؟
– هش تا.
– هو! هو! او خودش دندونهاشو در آورده که شناخته نشه.
– آقایون دندوناى من همش مصنوعیه حتى یکیش هم مال خودم نیس.
– ببین تو کاغذ چى نوشتهان، راجع به دندان مصنوعى چیزى توش هس؟
– چیزى در این باره ننوشتهان.
– حتماً فراموش کردن… اشتباه نکنم این خودشه خود حمدى فیله، هیکلش مث فیله!
– این دندونشو خوب نگاه کن، روکش طلایى داره!
– یاالله راه بیفت.
– کجا؟
– شهربانى
***
پس از چند روز از شهربانىهاى استانها و شهرستانها … صدها تلگراف باین مضمون به شهربانى کل استانبول رسید:
«پاسخ تلگراف شماره … بخشنامه … به اطلاع مىرساند در منطقه عملیات ما تاکنون ۱۴ حمدى فیل دستگیر شده که همگى لباس قهوهاى راهراه دارند، از این عده هشت نفر دندون طلایى دارند. دستگیرشدگان تحتالحفظ به مرکز اعزام شدند. متمنى است دستور فرمایید که آیا این عده کافیه یا بازهم به تعقیب سارق ادامه دهیم!»
«پاسخ تلگراف شماره …. بخشنامههاى شماره … به اطلاع مىرساند: در منطقه عملیات ما دو دوجین حمدى فیل بازداشت شده که از ۱۸۰ تا ۲۲۰ کیلو وزن دارند. اختلاف وزن از نادرستى وزنههاست. چشمان همگى زاغ است. مطابق مشخصات ارسالى اداره هویت، در حمدى فیل بودن آنها شکى نیست. منتها هیچکدام حاضر به اعتراف نشدهاند. بازداشتیها تحتالحفظ به مرکز اعزام شدند. براى دستگیرى، بقیه ماموران در کمال دقت و هوشیارى مراقب اوضاع هستند، با احترامات فائقه»
***
شهربانى کل استانبول پس از دریافت تلگرافات، شهربانىهاى استانها و شهرستانها … تلگراف زیر را به صورت بخشنامه به همگى آنها مخابره کرد:
«بازداشتگاههاىموقت و زندونهاى عمومى و حتى اتاقها و راهروها و مستراحهاى شهربانى از حمدى فیل پر شده است. از توقیف حمدىفیلهاى دیگر خوددارى کنید. زیرا امروز خود حمدى فیل پس از اطلاع از جریان امر و توقیف بیگناهان با پاى خودش به شهربانى آمد و از فرار خود معذرت خواسته است!
به همه دوستان توصیه مىکنم حتماً این کتاب جذاب را مطالعه کنند.
شاد و کتابخوان باشید
نام کتاب: دنیاى وارونه
نام نویسنده: عزیز نسین
مترجم: ثمین باغچهبان – ولیالله عاصفی
ناشر: انتشارات جامی
تعداد صفحه: ۴۲۴ صفحه
نوبت چاپ: چاپ اول ۱۳۸۱
تیراژ: ۲۴۲۰ نسخه
شابک: ۲-۰۳-۷۴۶۸-۹۶۴
__________
پ.ن: خیلى دلم مىخواست بیش از اینها در مورد عزیز نسین صحبت کنم، اما سرم خیلى شلوغ است و میزم پر شده از کتابهاى که گزارششان را هنوز برایتان ننوشتهام. پس تا اثر بعدى باید صبر کنید.
پ.ن.۲: این مطلب نخستین بار برای وبلاگ کرم کتاب نوشته شده است.