گزارش کتاب «اسطوره»

دراس یک اسطوره است اسطوره ای در میان ملتهای فانتزی دنیاهای «گمل» و داستان «اسطوره» داستان او است و آخرین مبازره او و همرزمانش. بسیاری از ملتها و بخصوص ملتهای کهن تر دنیای ما دارای اسطوره های خاص خود هستند. اما داستان اسطوره نگاهی متفاوت به یک اسطوره دارد. نگاهی ویژه و انسانی. به طور کلی گمل نویسنده ای است که قهرمانانش هر چند در دنیای فانتزی زندگی میکنند و ممکن است قدرتهای خاص و فوق العاده ای هم داشته باشند، اما بیش از همه چیزی خلق و خویی انسانی دارند با تمام خوبیهای و زشتیهایش. این نکته بیش از همه شاید در کتاب «شوالیه های نازیبا» به خوبی توصیف شده باشد. اما کتاب اسطوره نیز به نوعی دیگر و بخوبی این مسئله را نشان می‍دهد این در حالی است که این کتاب جزو اولین کتابهای «گمل» محسوب میشود.
یکی از کارهای جالبی که گمل انجام می‍دهد، میانبر زدن ادبی است. برخلاف بعضی از نویسنده های فانتزی که دوست دارند همه چیز را خودشان خلق کنند، او به سادگی از شخصیتهای مشهور استفاده جانبی میکند. مثلاً در همین کتاب شخصیت کمانگیر و یاران جنگل نشین سبزپوشش یک کپی کامل از رابین هود و یارانش را برای خواننده تداعی میکند و نیاز به توصیف بیشتر آنها نیست. در حالی که اگر نویسنده میخواست یک شخصیت راهزن یا شورشی جدید را شرح بدهد باید ده ها صفحه در مورد آن مینوشت تا شخصیت برای خواننده جا بیفتد. در همین کتاب ذکر روش نادیرها و قبایل آنها باز خواننده را به یاد مغولها میاندازد و بارها با جزئیاتی مانند ذکر «لباس شرقی» خان به این موضوع تاکید میکند در حالی که نادیرها عملاً در شمال درنای زندگی میکنند و نه در شرق آن.
با این وجود به نظر من تمام زیبایی و قدرت گمل در شخصیت پردازی او است. او با نشان دادن ضعفهای انسانی قهرمانانش، آنها را بسیار بالاتر از یک قهرمان کلاسیک شکست ناپذیر جلوه میدهد. مثلاً در همین کتاب، نشان دادن درد زانوی دراس یک وجه انسانی او را نشان میدهد که تا آخر کار همراهش است.
اما یک مشکل اصلی آثار گمل این است که داستانهایش بسیار شبیه به هم در می آید. معمولاً یک گروه نامتناجس گرد هم می آیند تا در مقابل قدرتی بسیار برتر از آنها مقاوت کنند. گروهی که تک تک هیچ امیدی برای مقابل ندارند. و البته هیچ تضمینی هم نیست که پایان خوشی داشته باشند.
در عوض این مشکل گمل همیشه با صحنه های جنگ و قبل از جنگش شما را شگفت زده میکند، صحنه های بسیار جالب و سینمایی. صحنه های که به راحتی میتوانید آنها را در ذهن تان تماشا کنید. اما من به شخصه هیچ وقت از پایانهای او خوشم نیامده است و همیشه به نظرم پایانهای بهتری میتوانست برای داستان بنویسد. در اسطوره نیز همین مشکل وجود دارد. برخی از صحنه های پایانی داستان مثل آخرین نبرد دروازه و یا ماجرای تابوت بلوری واقعاً ارزش داستان را کم کرده است هر چند کمی جنبه فانتزی به داستان داده است، اما نبودش بهتر از بودنش بود.
گمل همچنین استاد خرده داستان ها است. او تعداد زیادی داستان در کتاب می آورد که حتی الزامی به همگرای آنها با هم ندارد حتی بعضی از آنها را شما فقط در یک جمله می بینید و بعضی حتی هیچگاه تعریف هم نمیشود. مانند نبرد اسکلن. بعضی فقط در حد اسم هستند . اسم ها هم خودشان برای خودشان شخصیتی دارند که خواننده میتواند برای آن داستانی خلق کند مانند «ماگنوس زخم زن». یکی از مشخصهای دیگر گمل این است که برای تمام شخصیتهایش اسم میگذارد، حتی کشته ای در حال سقوط مثلاً در صفحه ۳۱۲ کتاب میخوانیم
****
سوبودای در پایین طناب منتظر مانده بود تا مردان قبیله آهسته از طناب بالا بروند. بدنی از کنار او پرت شد و روی تکه سنگهای تیز افتاد و خون بر روی سپر سینه ی چرمی روغن خورده ی سوبودای پاشید. پوزخندی زد، جنازه له و لورده را شناخت، نستزان بود، دونده مسابقه.
به مردی که در کنارش بود، گفت:«تقدیرش این بود، حالا اگر به همین سرعتی که افتاد، می تونست بدوه، من این همه پول سر شرط بندی روی اون از دست نمی دادم.»
****
نقشه نستزان در این داستان همین قدر است، اما همین تعریف باعث میشود که شما برای او شخصیتی متفاوت از جنازه ای دیگر در ذهنتان خلق کنید و حتی با سوبودای هم بیشتر آشنا شوید. نکته ای که به فراوانی در این داستان و داستانهای دیگر گمل با آن برخورد می کنید.
جغرافیای گمل هم برای خودش جالب است. به طور خودکار همیشه فرض میکردم که گمل دارد داستانهای خودش را در جغرافیای کشور انگلیسی شرح میدهد، اما بعضی وقتها به نکاتی برخورد میکردم که با این فرض هم خوانی نداشت. از طرفی جغرافیای دنیای فانتزی، همیشه برای فانتزی خوانها خیلی جذاب است و بخصوص وقتی نویسنده ای مثل گمل خیلی کم آن را شرح میدهد، خواننده ها همیشه دوست دارند که یک نقشه ای از آن داشته باشند تا وقایع کتاب را از روی آن دنبال کنند. متاسفانه از چنین نقشه ای در کتاب خبری نبود. اما خوشبختانه یک نسخه از آن را در سایت کتابهای گمل پیدا کردم. امیدوارم در چاپهای بعد حتماً نسخه ای از آن در کتاب فرار بگیرد.
در مورد ترجمه و ناشر یک مورد دیگر هم به نظرم کمبودش در کتاب خیلی محسوس بود. به طور حتم پانویس انگلیسی اسامی خاص داستان میتوانست به خواننده در تلفظ صحیح آنها کمک زیادی بکند. بخصوص که این اسامی بعضاً برای فارسی زبانان خیلی نامانوس بود. از طرفی اسامی گمل معمولاً معنی دار هستند. یعنی بیش از آنکه اسم باشند صفت هستند و به خواننده در توصیف قهرمانان داستان کمک میکند. مترجم نیز به درستی خیلی از اسامی را ترجمه کرده بود. اما میتوانست با نوشتن اسامی انگلیسی و ریشه بقیه آنها در پانویس کتاب، به خواننده کمک بیشتری بکند. در کل کار مترجم خوب و روان بود. اما کار ناشر زیاد جالب نبود و علاوه بر کمبودهای مثل نقشه، حتی طرح روی جلد کتاب هم چنگی به دل نمیزند. به نظرم تصویر دراس میتوانست خیلی مناسبتر از این تصویر خیالی باشد. چون حتی در بهترین حالت تابوت بلورین در سردابی در اعماق قصر بود و نه در زیر آسمان آبی.

در مجموع تصمیم گیری در مورد خرید یا خواندن آثار گمل خیلی راحت است. اگر قبلاً یکی از کتابهای او را خواندید و از آن خوشتان آمده، مسلماً از بقیه آثار او نیز لذت میبرید و اگر قبلاً یک داستان را خوانده اید و آن را جالب ندانستید، با خرید بقیه کتابهایش هم همان احساس را دارید. من یکی که از طرفدارانش محسوب می شوم و آثارش را میخوانم. اما اگر شما تا بحال اثری از او نخوانده اید پیشنهاد میکنم از همین کتاب جذاب اسطوره شروع کنید که اولین داستان او و اولین کتاب از مجموعه افسانه های درنای است.

شاد و کتابخوان باشید
کرم کتاب

نام کتاب: اسطوره
نام اصلی: Legend
نویسنده: دیوید گمل David Gemmell
مترجم: سهیلا فرزین نژاد
ناشر: کتابسرای تندیس
نوبت چاپ : اول ۱۳۸۸
تعداد صفحه: ۴۸۲ صفحه
شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه
قیمت: ۷۵،۰۰۰ ریال
شابک : ۹۷۸-۹۶۴-۸۹۴۴-۵۱-۸
بارکد : ۹۷۸۹۶۴۸۹۴۴۵۱۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Scroll to top