یک عیار و چهل طرار – قسمت 22: گروگان

خلاصه: در حالی که یوسف پسر امین‌التجار دزدیده شده است و زانیار به گردن گرفته که او را پیدا کند. متوجه می‌شود که دیوان‌بیگی و افسون در این ماجرا با هم شریک جرم هستند. او فرزانه را در دامی که آنها برای او چیده‌اند رها می‌کند تا شاید بتواند یوسف را نجات بدهد.
زانیار خیلی زود و با احتیاط خودش را به نزدیکی خرابه‌های عصارخانه قدیمی رساند. از دور گشتی در اطراف آن زد و متوجه شد که در هر طرف آن دزدی به کشیک نشسته‌ استد. دست تنها حریف چهار نفر نمی‌شد و اگر هم برای کمک گرفتن برمی‌گشت، برای یوسف خیلی دیر می‌شد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 21: مقر دزدان

خلاصه: پسر امین‌التجار دزدیده شده و فرزانه دختر داروغه مهمان دیوان‌بیگی می‌شود تا شک پدرش را بررسی کند، از طرفی دیگر زانیار به همراه متین مطرب به باغ دیوان‌بیگی می‌آیند تا مهمانان او از جمله شاه و شاهزاده را سرگرم کنند. زانیار که شب در باغ مانده است، متوجه می‌شود دیوان‌بیگی و افسون با هم همدست هستند و دیوان‌بیگی به افسون قول می‌دهد که در صورت کشتن یوسف، فرزانه را به دام او بفرستد.
افسون که برای رسیدن به فرزانه بی‌تاب بود، قول و قرارش را با دیوان‌بیگی نهایی می‌کند و فوری از او خداحافظی کرد و رفت. دیوان‌بیگی هم بدون آنکه متوجه بشود زانیار شود، از همان راهی که آمده بود برگشت.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 20: هم‌دستان

خلاصه: پسر امین‌التجار دزدیده شده و داروغه که در تحقیقات به دیوان‌بیگی مشکوک است، فرزانه دخترش را برای تجشش به باغ او فرستده، از طرفی دیگر زانیار که قسم عیاری می‌خورد همراه متین مطرب به باغ دیوان‌بیگی می‌آیند و متوجه می‌شود شاهزاده و قباد هر دو به فرزانه خیره مانده‌اند. متین که ناراحتی او را می‌بیند، به یادش می‌آورد که غمگین‌تر از او محبوبه است که از سرنوشت یارش بیخبر است و بهتر است به او کمک کند.
با رفتن شاه و میهمانان، متین و رامشگران باقیمانده نیز به راه افتادند تا حداقل همراه کاروان مهمانان بتوانند از دروازه رد و وارد شهر بشوند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 18: رقیبان جدید

در بخش های قبل خواندیم پسر امین‌التجار دزدیده شده و داروغه که در تحقیقات به دیوان‌بیگی مشکوک است، فرزانه دخترش را برای تجسس به باغ او فرستاد، از طرفی دیگر زانیار که قسم عیاری می‌خورد همراه متین مطرب به باغ دیوان‌بیگی می‌آیند.
وقتی متین و زانیار به باغ رسیدند، نگهبانان که همه اطراف را قرق کرده بودند، جلوی آنها را گرفتند. اما متین خودش را معرفی کرد و گفت به دعوت دیوان‌بیگی آمده است. آنها را به درون باغ و جایی که خدمت‌کاران به شدت مشغول بودند، فرستادند. تمام باغ را با مشعل‌هایی روشن کرده بودند و ایوان را فرش کرده و چند تخت بر آن گذاشته بودند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 17: سوگند عیاری

خلاصه: یوسف پسرامین التجار در اطراف باغ دیوان‌بیگی دزدیده شده و داروغه که به دیوان‌بیگی مشکوک است، فرزانه دخترش را به خانه او می‌فرستد تا تحقیق کند و می‌فهمد محبوبه‌ دختر دیوان‌بیگی عاشق یوسف بوده است. از طرفی یاور می‌فهمد که فرزانه خواستگاران زیادی دارد و زانیار نمی‌تواند امیدی به رسیدن به او داشته باشد. با این حال یاور زانیار را همراه خود به زورخانه می‌برد.
یاور با تک‌تک پهلوانان و عیارانی که گرد گودی زورخانه ایستاده بودند، سلام و احوال پرسی کرد و بعد در نهایت زانیار را جلو آورد وسط گود ایستاد و گفت: «ای‌یاران، شما را امشب اینجا جمع کردم، تا این جوان را به شما معرفی کنم.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 16: یاور اندوهگین

خلاصه: یوسف پسرامین التجار در اطراف باغ دیوان‌بیگی دزدیده شده است و داروغه که در حال تحقیق در مورد آن است، فرزانه دختر خودش را به بهانه حفاظت در مقابل افسون دغل، به خانه دیوان بیگی می‌فرستد. فرزانه متوجه می‌شود که محبوبه و یوسف‌ از کودکی هم را دوست داشته‌اند و بسیار نگران او ست.

چون نزدیک شب شد، فرزانه دایه‌اش را فرستاد تا آنچه را فهمیده بودند، به پدرش بگوید. دایه ابتدا نزد، داروغه رفت و به او گفت که محبوبه دختر دیوان‌بیگی از ناپدید شدن یوسف خیلی غمگین است، اما ردی از اینکه پدرش به این موضوع مرتبط باشد، پیدا نشده است. (ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 15: محبوبه

خلاصه: داروغه مشغول تحقیق در مورد ربوده شدن پسر امین‌التجار است. مشخص می‌شود که او در کنار باغ دیوان بیگی ربوده شده. داروغه که از تهدیدهای دیوان بیگی آگاه می‌شود، قدری به او مشکوک است، اما شواهد نشان می‌دهد که دزدان او را ربوده‌اند.
آن روز افراد داروغه هر چقدر آن اطراف گشتند، نتوانستند رد دیگری از دزدان پیدا کنند. چون ظهر شد تعدادی را در اطراف به نگهبانی گذاشت و خود به خانه رفت. دخترش فرزانه، خرم بود که پدرش از زیر قولی که به افسون دغل داده، آزاد شده است. برای همین سپرده بود بهترین خورشتی که ببرک خان دوست داشت را بپزند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 13: آدم‌ربایی

شاه عباس تازه با خدم و حشم از چهارسوق بیرون رفته بود و داروغه که تا چند لحظه پیش نزدیک بود به خاطر خیانت معاونش گرگین خان و همدستی او با افسون دغل سردسته دزدان، سرش را از دست بدهد، تازه داشت خودش را جمع و جور می‌کرد که ناگهان از دهنه دیگر بازار صدای داد و فریاد بلند شد. مردم همه سرک کشیدن تا ببینند چه خبر است و راهی باز شد تا از میان جمعیت خواجه اسحاق، خانه‌دار امین التجار بر سر زنان خودش را به جلوی پای او که تازه توانسته بودم از بار پرونده دزدان ابرایشم خلاص شود برساند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت ششم

خلاصه قسمتهای قبل: داروغه اصفهان برای یافتن دزد ابریشم چینی سه روز فرصت دارد. وقتی در روز دوم از یافتن دزد ناامید شد، از افسون دغل سردسته دزدهای اصفهان کمک میخواهد و در عوض قول می‌دهد، دخترش را به عقد او در آورد. در حالی که افسون دغل به دنبال دزد است، دختر داروغه عزا گرفته است.

با نزدیک شده به پایان روز دوم، افسون دغل از یافتن دزد ابریشم‌ها نا‌امیدتر می‌شد. یارانش سراغ تمام دزدان سرشناس و مال‌خرهای شهر رفتند و همه مخفی‌گاه‌ها را زیر و رو کردند. اما هیچ خبری حتی از یک عدل ابریشم چینی نبود. شب هنگام، افسون خود و چند نفر از دوستانش به کاروانسرا رفتند و به چندتا از خبره‌ترین دزدانش دستور داد که سعی کنند مخفیانه به آنجا نزدیک شوند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت پنجم

خلاصه قسمتهای قبل: داروغه که برای یافتن دزد ابریشم‌ها تنها سه روز فرصت داشت، از سرناچاری قول داد که دخترش را به عقد معروف‌ترین دزد شهر در بیاورد اگر او بتواند ابریشم‌ها را پیدا کند.

فرزانه دختر زیبای داروغه با چهره‌ای چون خورشید درخشان بود. از هنگام تولد داروغه دایه‌ای برایش گرفته بود که او را پرستاریش را بکند. برای دایه او حکم فرزندش را ‌داشت و وقتی از میان صحبت شهرنوش به قولی داروغه به افسون طرّار، مطلع شد، مثل آن بود که سنگ آسیاب را بر سرش زدند و چشمانش تیره و تار شد. فوراً از حمام بیرون آمد و خودش را به خانه داروغه رساند و برسر زنان حرفی را که شنیده بود برای فرزانه بازگو کرد. (ادامه مطلب)

Posts navigation

1 2 3 6 7 8 9
Scroll to top