داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (71): تعقیب راهزنان

خلاصه: خواندیم که با فرار افسون از زندان، شاه دستور داد داروغه  به زندان بیفتد و بر شاهزاده هم به دلیل عشق به دختر داروغه غضب کرد. اما شاهزاده و فرزانه هر دو توسط افسون و برادرش ارغون دزدیده شدند. یارعلی و زانیار که به دنبال افسون رفته بودند، آنها را نجات دادند. یارعلی تا آخرین نفس با شجاعت مقابل راهزنان ایستاد تا دیگران فرار کنند. بالاخره شاهزاده با نیروی کمکی توانست راهزنان را عقب بزند و زانیار به سراغ جسد یارعلی رفت.
برای زانیار در آن لحظه مهم‌ترین چیز این بود که جنازه یارعلی را برای دفن ببرد. با این وجود به دقت اردوگاه راهزنان را زیر نظر گرفت.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 21: مقر دزدان

خلاصه: پسر امین‌التجار دزدیده شده و فرزانه دختر داروغه مهمان دیوان‌بیگی می‌شود تا شک پدرش را بررسی کند، از طرفی دیگر زانیار به همراه متین مطرب به باغ دیوان‌بیگی می‌آیند تا مهمانان او از جمله شاه و شاهزاده را سرگرم کنند. زانیار که شب در باغ مانده است، متوجه می‌شود دیوان‌بیگی و افسون با هم همدست هستند و دیوان‌بیگی به افسون قول می‌دهد که در صورت کشتن یوسف، فرزانه را به دام او بفرستد.
افسون که برای رسیدن به فرزانه بی‌تاب بود، قول و قرارش را با دیوان‌بیگی نهایی می‌کند و فوری از او خداحافظی کرد و رفت. دیوان‌بیگی هم بدون آنکه متوجه بشود زانیار شود، از همان راهی که آمده بود برگشت.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 20: هم‌دستان

خلاصه: پسر امین‌التجار دزدیده شده و داروغه که در تحقیقات به دیوان‌بیگی مشکوک است، فرزانه دخترش را برای تجشش به باغ او فرستده، از طرفی دیگر زانیار که قسم عیاری می‌خورد همراه متین مطرب به باغ دیوان‌بیگی می‌آیند و متوجه می‌شود شاهزاده و قباد هر دو به فرزانه خیره مانده‌اند. متین که ناراحتی او را می‌بیند، به یادش می‌آورد که غمگین‌تر از او محبوبه است که از سرنوشت یارش بیخبر است و بهتر است به او کمک کند.
با رفتن شاه و میهمانان، متین و رامشگران باقیمانده نیز به راه افتادند تا حداقل همراه کاروان مهمانان بتوانند از دروازه رد و وارد شهر بشوند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 17: سوگند عیاری

خلاصه: یوسف پسرامین التجار در اطراف باغ دیوان‌بیگی دزدیده شده و داروغه که به دیوان‌بیگی مشکوک است، فرزانه دخترش را به خانه او می‌فرستد تا تحقیق کند و می‌فهمد محبوبه‌ دختر دیوان‌بیگی عاشق یوسف بوده است. از طرفی یاور می‌فهمد که فرزانه خواستگاران زیادی دارد و زانیار نمی‌تواند امیدی به رسیدن به او داشته باشد. با این حال یاور زانیار را همراه خود به زورخانه می‌برد.
یاور با تک‌تک پهلوانان و عیارانی که گرد گودی زورخانه ایستاده بودند، سلام و احوال پرسی کرد و بعد در نهایت زانیار را جلو آورد وسط گود ایستاد و گفت: «ای‌یاران، شما را امشب اینجا جمع کردم، تا این جوان را به شما معرفی کنم.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت پنجم

خلاصه قسمتهای قبل: داروغه که برای یافتن دزد ابریشم‌ها تنها سه روز فرصت داشت، از سرناچاری قول داد که دخترش را به عقد معروف‌ترین دزد شهر در بیاورد اگر او بتواند ابریشم‌ها را پیدا کند.

فرزانه دختر زیبای داروغه با چهره‌ای چون خورشید درخشان بود. از هنگام تولد داروغه دایه‌ای برایش گرفته بود که او را پرستاریش را بکند. برای دایه او حکم فرزندش را ‌داشت و وقتی از میان صحبت شهرنوش به قولی داروغه به افسون طرّار، مطلع شد، مثل آن بود که سنگ آسیاب را بر سرش زدند و چشمانش تیره و تار شد. فوراً از حمام بیرون آمد و خودش را به خانه داروغه رساند و برسر زنان حرفی را که شنیده بود برای فرزانه بازگو کرد. (ادامه مطلب)

Scroll to top