خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک گرگین خان توانست برادرش افسون دغل که زندانی بود را آزاد کند و در زندان شورش برپا کند و خود همراه یاران فراریش در خانهای امن منتظر آرام شدن شهر شدند. شاه که از عملکرد داروغه و همچنین از عشق شاهزاده به دختر او ناراضی بود، دستور داد شاهزاده داروغه را دستگیر کند.
داروغه که این خبر را شنید، بر جای خودش خشکش زد. شاهزاده هم با ناراحتی لقمهای که در دست داشت را زمین گذاشت و از جای خود بلند شد و گفت: «فکر میکنم شاه بسیار ناراحت شده است. برخیزید تا به نزدش برویم.… (ادامه مطلب)
برچسب: زانیار
یک عیار و چهل طرار – قسمت 51: مقدمات فراری دادن افسون
خلاصه: خواندیم که گرگین خان با کمک افسون، خزانهدار را فریفته و صندوقچه جواهرات را دزدید. اما در حالی که افسون دستگیر و زیر بازجوئی است، گرگین توسط ارغون، برادر افسون که یک راهزن است، اسیر و به نزد برادر دیگر افسون که دیوانبیگی شهر است، برده میشود.
دیوانبیگی چون از زبان ارغون شرح گرفتاری افسون را شنید، اشک از چشمانش جاری شد و گفت: «برادر جان، در این چند روز که این خبر را شنیدم، آرام و قرار ندارم. اما هر چه فکر میکنم، راهی به نظرم نمیرسد. افسون به دستور وزیراعظم در نزد محافظان شاه زندانی است و به عدلیه فرستاده نشده و من هیچ راهی برای رسیدن به او ندارم.».… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 47: گریز گرگین
خلاصه: خواندیم که افسون دغل و گرگین خان با حیلهای خزانهدار را فریفته و هر کدام با گنجینهای جداگانه، فراری شدند. خزانهدار به دستور شاه دستگیر شد و زانیار با کمک ننهسرباز، افسون را پیدا و گرفتار میکند. سپس او را نزد حاتمبیگ وزیر میبرد. حاتم بیگ نیز با حضور به موقع نزد شاه، شرایط آزادی خزانهدار را فراهم میکند.
خزانهدار و وزیراعظم که از نزد شاه بیرون آمدند، خزانهدار سجده شکر به جا آورد و سپس از وزیر پرسید «چگونه توانستید این دزد نابکار را گرفتار کنید؟» وزیر در پاسخش گفت: «کار من نبود. جوانکی به نام زانیار نیستانکی از شاگردان یاور بود که او را دستگیر و به نزد ما آورد.… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت 42: چهله گندم
خلاصه: خواندیم که افسون دغل با حیله گرگین خان، خزانهدار را فریفته و هر کدام با گنجینهای جداگانه، فراری شدند. خزانهدار ابتدا از یاور کمک خواست و بعد به نزد شاه رفت و به دستور شاه دستگیر شد. یاور از زانیار کمک میخواهد. زانیار به تعقیب دیوانبیگی میپردازد که میداند با افسون سَر و سِری دارد و ننهسرباز را هم مامور مراقبت از خانه شهرنوش همسر افسون میکند. ننهسرباز به حیله خود را در آن خانه جا میکند.
در حالی که زانیار هر روز دیوانبیگی را تعقیب میکرد تا شاید ردی از افسون دغل به دست بیاورد و شاه نیز داروغه را تحت فشار گذاشته بود که سارقهای خزانه را پیدا کند.… (ادامه مطلب)