یک عیار و چهل طرار – قسمت 33: زانیار دلشکسته

خلاصه: خواندیم که پس از دو بار شکست افسون دغل از زانیار اینبار در این فکر است که با نقشه‌ای به خزانه شاهی دستبرد بزند. از طرفی زانیار که در حال درمان است، متوجه می‌شود شاهزاده عاشق فرزانه دختر داروغه شده و تصمیم می‌گیرد همراه یارعلی شکارچی پیر، سر به بیابان بگذارد.
فردای آن روز هنگامی که یاور قصاب به دیدن زانیار آمد، متوجه تصمیم او شد، بسیار تشویقش کرد و به او گفت که آب و هوایی صحرا و ورزش خیلی زودتر می‌تواند حال او را خوب کند و یاد گرفتن فنون تیراندازی از استادی مثل یارعلی آرزوی هر عیاری است.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 32: شاگرد شکارچی

خلاصه: خواندیم که چگونه بر اثر اقدامات زانیار، افسون دغل فراری و در خانه مخفی گرگین ساکن شد. آنها با هم نقشه کشیدند که به خزانه شاهی نفوذ کنند.
از روزی که افسون با حیله با امیرمسعود ضرابچی آشنا شد، هر روز به دنبال او می‌رفت و مسیر منزل تا خزانه و برعکس را با او طی می‌کرد. افراد محافظ خزانه عادت کرده بودند که هر صبح او را ببینند که همراه امیرمسعود به خزانه می‌آید و هر شب با احترام منتظر او می‌ماند تا او را تا درب خانه‌اش همراهی کند. بعد از یک ماه، دیگر او به راحتی وارد جایگاه نگهبانان می‌شد و با آنها بگو و بخند می‌کرد و بعضی وقتها ماجراهای خیالی از مبارزاتش با دزدان برای آنها تعریف می‌کرد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 31: نقشه گرگین

سربازهای شاه‌عباس مثل مور و ملخ، باغ‌های اطراف اصفهان را به دنبال افسون دغل دزد مشهور اصفهان و هم‌دست‌هایش می‌گشتند. اما افسون که همان روز صبح در نبرد با شاهزاده زخمی شده بود، خودش را به خانه امنی گرگین‌خان یار قدیمی‌اش رسانده بود و از همانجا به موقع به یارانش هم پیغام داد که پراکنده بشوند.

باید کمی مخفی می‌ماندند تا آبها از آسیاب بیفتد و جای زخم خنجر روی بازویش هم خوب شود. خانه‌ای که در آن بودند، در واقع جایی بود که گرگین‌خان در زمانی که معاون داروغه بود، مخفیانه خریده بود تا سهمش از ثروت که شرکای دزدش به دست میآوردند را در آن از چشم دیگران مخفی کند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 30: نجات‌یافته

خلاصه: زانیار پسر امین‌التجار را از مخفی‌گاه دزدان با کمک داروغه فرار می‌دهد و با کمک شاهزاده، فرزانه دختر داروغه را هم از دام نجات می‌دهد. اما خود در درگیری از پای در می‌آید. شاه به دیدن زخمی‌ها می‌رود و همه در آنجا از زانیار به نیکی یاد می‌کنند. شاه دستور می‌دهد جار بزنند تا شاید از خانواده او کسی را پیدا کند. داستان زانیار در شهر پخش می‌شود و به گوش یاور قصاب می‌رسد.
همانطور که یاور در آن بی‌وقت در مسجد مشغول عبادت بود، صدای دعای عجیب یک نفر را از پشت ستون شنید. او دعا می‌کرد که «خدایا، اگر بی گناهه، زنده شه و اگر با گناهه، بمیره!».(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 29: ناجی گمشده

خلاصه: زانیار برای نجات پسر امین‌التجار به مخفی‌گاه دزدان می‌رود و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما وقتی برای نجات فرزانه می‌رود، توسط دزدان محاصره می‌شود. در آخرین لحظه شاهزاده به کمکش می‌آید. در نبرد اما این مهارت افسون است که ابتدا زانیار را از پای در میآورد و سپس شاهزاده را زخمی می‌کند. اما شاهزاده با کمک فرزانه، افسون را فرار می‌دهد. شاه به بالین داروغه و فرزانه زخمی می‌رود و از عشق پسرش به دختر داروغه آگاه می‌شود ولی آنرا نمی‌پسندد
زمانی که شاه قصد داشت به قصر برگردد، یوسف پسر امین‌التجار که تا آن لحظه در کنار مجلس ایستاده بود و بر عصای تکیه کرده بود، پیش آمد و جلوی شاه تعظیمی کرد و گفت: «ای شاه قدر قدرت، زمانی که من در اسارت دزدان بودم، جوانی به نام زانیار نیستانکی خود را به خطر انداخت و به مخفی‌گاه دزدان دستبرد زد و من را آزاد کرد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 28: معشوق مجروح

خلاصه: زانیار برای نجات امین‌التجار به مخفی‌گاه دزدان می‌رود و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. ولی وقتی برای نجات فرزانه می‌رود، به دام دزدان می‌افتد. شاهزاده به کمک او می‌رود. با این وجود با ضربه خنجر افسون، از پا در می‌آید. شاهزاده با کمک فرزانه، افسون را فراری می‌دهد اما وقتی برای بردن جسد زانیار بر می‌گردد آن را پیدا نمی‌کند.
شاهزاده به محض ورود به قصر، دستور داد طبیب مخصوص فوری برای درمان داروغه و دخترش برود خود جهت تعویض لباس به اتاقش رفت. اما ورود شاهزاده با سر برهنه و لباس خونین غوغایی در قصر به پا کرد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 27:سرانجام نبرد

خلاصه: زانیار برای نجات پسر امین‌التجار که دزدیده شده، به مخفی‌گاه دزدان می‌رود و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما وقتی برای نجات فرزانه از دام افسون دغل می‌رود، خود را تنها در مقابل افسون و سه همراهش می‌بیند. شاهزاده در آخرین لحظه به یاریش می‌شتابد و دو نفر از دزدان را از صحنه بیرون می‌کند. اما افسون خنجرش را سینه زانیار فرو کرده و برای کشتن شاهزاده خیز بر می‌دارد.
مهارت افسون در خنجر زنی با دو دست، خیلی زود شاهزاده را شگفت‌زده کرد. افسون به راحتی توانست چند زخم سطحی بر دست شاهزاده وارد کند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 25: شاهزاده

خلاصه: زانیار برای نجات یوسف پسر امین‌التجار که توسط افسون دزدیده شده، به دل مخفی‌گاه دزدان می‌زند و بالاخره با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما نگران فرزانه است که هر لحظه ممکن است پا به دامی بگذارد که دیوان‌بیگی برایش چیده است. برای همین با وجود زخمی که برداشته دوباره به تنهایی به دل کوچه باغهای می‌زند.
کوچه باغهای اطراف شهر در آن ساعات پیش از طلوع آفتاب به شدت ساکت بودند. هنوز پرندگان آواز صبحگاهیشان را شروع نکرده بودند و جیرجیرکها و قورباغه‌ها نیز بعد از یک شب آواز خوانی، ساکت شده بودند. فقط صدای پای زانیار به گوش می‌رسید که کشان‌کشان با وجود زخمی که بر سینه داشت خود را به سمت باغ دیوان‌بیگی می‌کشاند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 26: نبرد خنجرها

خلاصه: زانیار برای نجات پسر امین‌التجار که توسط افسون دزدیده شده، به دل مخفی‌گاه دزدان می‌زند و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما وقتی برای نجات فرزانه از دام می‌رود، خود را تنها در مقابل افسون و سه همراهش می‌بیند. در آخرین لحظه اما شاهزاده از راه می‌رسد.
با وجود شاهزاده‌، از نظر تعدادی هنوز برتری با یاران افسون بود. برای همین افسون وقتی مطمئن شد سوار دیگری پشت سر او نیست، جرات پیدا کرد و در حالی که جلو می‌آمد، گفت: «زانیار برای من، شما آن پسره را بگیرید، اگر زنده شد که چه بهتر. به نظر آدم پول‌داری است!»(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 24: داروغه

خلاصه: زانیار در حالی برای نجات یوسف پسر امین‌التجار که توسط افسون دزدیده شده است، به دل مخفی‌گاه دزدان می‌زند که نگران فرزانه است که هر لحظه ممکن است پا به دامی بگذارد که دیوان‌بیگی پهن کرده است. او و یوسف موفق به فرار می‌شوند اما دزدان قدم به قدم آنها را دنبال می‌کنند و بالاخره در حالی که پای یوسف ناتوان و زانیار نیز زخمی شده، به آنها می‌رسند.
زانیار اولین دزدی که به او رسید را می‌شناخت. منصور حتی در میان دزدان هم به بی‌رحمی مشهور بود. او هر وقت به کسی دست‌برد می‌زد، او را می‌کشت تا شناسائی نشود.(ادامه مطلب)

Posts navigation

1 2 3 10 11 12 13 14 15 16 18 19 20
Scroll to top