بلند کردن آن تابوت سنگی از توان ما بیشتر بود، قدری آنرا به جلو هل دادیم و با زحمت زیاد آن را از روی میز سنگی بلند کردیم ولی هنوز چند گامی بیشتر برنداشته بودیم که همزمان با شلیک دوباره توپها و فروریختن بخش دیگری از دیوار، پای مسعود لغزید و وقتی تابوت به سمتش کج شد، او از ترسی گیر افتادن زیر آن حجم سنگی، تابوت را رها کرد و سنگینی آن بر دوش ما سه نفر افتاد و تقریباً بلافاصله فرمانده رادو زیر بار آن، به زانو در آمد و تابوت از دستش رها شد و با صدای بلند بر یک پهلو بر روی زمین افتاد.… (ادامه مطلب)
برچسب: مرگ جاوید
پایان نوشتن مرگ جاوید
مرگ جاوید بالاخره بعد از دو سال و دو ماه تمام شد. این داستان بلندی در ژانر وحشت است که چنین آغاز میشود:
… (ادامه مطلب)از من به تو نصیحت فرزندم، هیچ وقت عاشق نشو. چون عشق میتواند سرآغاز وحشتناکترین مرگها باشد. این را من خیلی دیر فهمیدم. مدتها بعد از آنکه عاشق شدم. داستانش طولانی است اما من برای همه کس تعریف نمیکنم چون فقط آنهایی که درد عشق کشیدند حرف یک مرده جاوید را میفهمند. تو درد عشق کشیدهای؟ اگر نکشیدی، همینجا مرا رها کن و برو. داستان من به درد تو نمیخورد. اما اگر در فراز و فرود زندگیات آتش عشق برای لحظهای هم تو را لمس کرده، بنشین و آنرا گوش کن چون درد مشترکی داریم.