یک عیار و چهل طرار – قسمت 41: ننه سرباز

خلاصه: خواندیم که افسون دغل با حیله گرگین خان، خزانه‌دار را فریفته و هر کدام با گنجینه‎ای جداگانه، فراری شدند. خزانه‌دار ابتدا از یاور کمک خواست و بعد به نزد شاه رفت و به دستور شاه دستگیر شد. یاور خانواده او را از شهر بیرون برده، و از زانیار کمک می‌خواهد.
زانیار باقیمانده آن روز را صرف گشتن خانه‌های افسون کرد. اما همانطور که حدس می‌زد، افسون که فهمیده بود افراد شاه به دنبال او هستند، از همه جاهای شناخته شده قبلیش دوری می‌کرد و تمام آن خانه‌ها خالی بود. به جز خانه همسرش که هنوز شهرنوش به همراه چندتا از خدمه در آن زندگی می‌کرد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 40: شناسائی دزدان خزانه

خلاصه: خواندیم که افسون دغل با حیله گرگین خان، با خزانه‌دار شاه دوست شده و سپس گرگین خان با صندوقچه جواهرات شاهی و افسون هم با صندوقچه اهدایی اکبرشاه هر کدام جداگانه، فراری شدند. خزانه‌دار برای کمک‌خواهی به نزد یاور قصاب رفت. استاد عیار او را پیش شاه می‌فرستد که زندانی می‌شود. یاور خانواده او را از شهر بیرون برده برای زانیار پیام می‌فرستاد که نزدش بیاید.
یاور داستان فریب خوردن خزانه‌دار و سرقت دو صندوقچه با ارزش را برای زانیار تعریف کرد و در انتها گفت:«به دستور شاه قرار بود که خزانه‌دار را گردن بزنند، اما حاتم‌بیگ وزیر نگذاشت و حالا در زندان است.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 39: بازگشت زانیار

خلاصه: خواندیم که افسون دغل با حیله گرگین خان، با خزانه‌دار شاه دوست شده و سپس گرگین خان با صندوقچه جواهرات شاهی و افسون هم با صندوقچه اهدایی اکبرشاه هر کدام جداگانه، فراری شدند. خزانه‌دار از ترس افراد داروغه که به دنبال او می‌آمدند، به نزد یاور قصاب می‌رود و کمک می‌خواهد. یاور او را پیش شاه می‌فرستد که و به دستور شاه، او دستگیر می‌شود.
یاور قصاب بلافاصله بعد از رساند امیرمسعود به کاخ شاه عباس به سمت خانه او رفت. هنگامی که به آنجا رسید، به نوکران گفت که پیغامی از سمت امیرمسعود برای خانم خانه دارد و نوشته‌ای که از امیرمسعود گرفته بود را به آنها داد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 37: کشته شدن نگهبان خزانه شاهی

خلاصه: خواندیم چطور افسون دغل و گرگین خان در غیاب زانیار که از عشق فرزانه سر به کوه و بیابان گذاشته، با نقشه‌ای زیرکانه جعبه جواهرات مخصوص شاه را از خزانه‌دار گرفتند. اما گرگین به افسون کلک زد و با صندوقچه جواهرات ناپدید شد. افسون هم که از یافتن او ناامید شده است تصمیم می‌گیرد، مجدداً به خزانه دستبرد بزند.
افسون اینبار همدستی نداشت که بتواند با گروگان گرفتن خزانه‌دار، به او کمک کند. برای همین تصمیم گرفت خود به تنهایی دست به اقدام بزند. او درست شبی را انتخاب کرد که همان فرمانده نگهبانان کشیک نگهبانی خزانه بود. بعد از آنکه امیرمسعود را به خانه رساند، ساعتی صبر کرد و سپس به خزانه شاهی و به نزد سرنگهبان رفت.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 33: زانیار دلشکسته

خلاصه: خواندیم که پس از دو بار شکست افسون دغل از زانیار اینبار در این فکر است که با نقشه‌ای به خزانه شاهی دستبرد بزند. از طرفی زانیار که در حال درمان است، متوجه می‌شود شاهزاده عاشق فرزانه دختر داروغه شده و تصمیم می‌گیرد همراه یارعلی شکارچی پیر، سر به بیابان بگذارد.
فردای آن روز هنگامی که یاور قصاب به دیدن زانیار آمد، متوجه تصمیم او شد، بسیار تشویقش کرد و به او گفت که آب و هوایی صحرا و ورزش خیلی زودتر می‌تواند حال او را خوب کند و یاد گرفتن فنون تیراندازی از استادی مثل یارعلی آرزوی هر عیاری است.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 32: شاگرد شکارچی

خلاصه: خواندیم که چگونه بر اثر اقدامات زانیار، افسون دغل فراری و در خانه مخفی گرگین ساکن شد. آنها با هم نقشه کشیدند که به خزانه شاهی نفوذ کنند.
از روزی که افسون با حیله با امیرمسعود ضرابچی آشنا شد، هر روز به دنبال او می‌رفت و مسیر منزل تا خزانه و برعکس را با او طی می‌کرد. افراد محافظ خزانه عادت کرده بودند که هر صبح او را ببینند که همراه امیرمسعود به خزانه می‌آید و هر شب با احترام منتظر او می‌ماند تا او را تا درب خانه‌اش همراهی کند. بعد از یک ماه، دیگر او به راحتی وارد جایگاه نگهبانان می‌شد و با آنها بگو و بخند می‌کرد و بعضی وقتها ماجراهای خیالی از مبارزاتش با دزدان برای آنها تعریف می‌کرد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 30: نجات‌یافته

خلاصه: زانیار پسر امین‌التجار را از مخفی‌گاه دزدان با کمک داروغه فرار می‌دهد و با کمک شاهزاده، فرزانه دختر داروغه را هم از دام نجات می‌دهد. اما خود در درگیری از پای در می‌آید. شاه به دیدن زخمی‌ها می‌رود و همه در آنجا از زانیار به نیکی یاد می‌کنند. شاه دستور می‌دهد جار بزنند تا شاید از خانواده او کسی را پیدا کند. داستان زانیار در شهر پخش می‌شود و به گوش یاور قصاب می‌رسد.
همانطور که یاور در آن بی‌وقت در مسجد مشغول عبادت بود، صدای دعای عجیب یک نفر را از پشت ستون شنید. او دعا می‌کرد که «خدایا، اگر بی گناهه، زنده شه و اگر با گناهه، بمیره!».(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 29: ناجی گمشده

خلاصه: زانیار برای نجات پسر امین‌التجار به مخفی‌گاه دزدان می‌رود و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما وقتی برای نجات فرزانه می‌رود، توسط دزدان محاصره می‌شود. در آخرین لحظه شاهزاده به کمکش می‌آید. در نبرد اما این مهارت افسون است که ابتدا زانیار را از پای در میآورد و سپس شاهزاده را زخمی می‌کند. اما شاهزاده با کمک فرزانه، افسون را فرار می‌دهد. شاه به بالین داروغه و فرزانه زخمی می‌رود و از عشق پسرش به دختر داروغه آگاه می‌شود ولی آنرا نمی‌پسندد
زمانی که شاه قصد داشت به قصر برگردد، یوسف پسر امین‌التجار که تا آن لحظه در کنار مجلس ایستاده بود و بر عصای تکیه کرده بود، پیش آمد و جلوی شاه تعظیمی کرد و گفت: «ای شاه قدر قدرت، زمانی که من در اسارت دزدان بودم، جوانی به نام زانیار نیستانکی خود را به خطر انداخت و به مخفی‌گاه دزدان دستبرد زد و من را آزاد کرد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 28: معشوق مجروح

خلاصه: زانیار برای نجات امین‌التجار به مخفی‌گاه دزدان می‌رود و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. ولی وقتی برای نجات فرزانه می‌رود، به دام دزدان می‌افتد. شاهزاده به کمک او می‌رود. با این وجود با ضربه خنجر افسون، از پا در می‌آید. شاهزاده با کمک فرزانه، افسون را فراری می‌دهد اما وقتی برای بردن جسد زانیار بر می‌گردد آن را پیدا نمی‌کند.
شاهزاده به محض ورود به قصر، دستور داد طبیب مخصوص فوری برای درمان داروغه و دخترش برود خود جهت تعویض لباس به اتاقش رفت. اما ورود شاهزاده با سر برهنه و لباس خونین غوغایی در قصر به پا کرد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 27:سرانجام نبرد

خلاصه: زانیار برای نجات پسر امین‌التجار که دزدیده شده، به مخفی‌گاه دزدان می‌رود و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما وقتی برای نجات فرزانه از دام افسون دغل می‌رود، خود را تنها در مقابل افسون و سه همراهش می‌بیند. شاهزاده در آخرین لحظه به یاریش می‌شتابد و دو نفر از دزدان را از صحنه بیرون می‌کند. اما افسون خنجرش را سینه زانیار فرو کرده و برای کشتن شاهزاده خیز بر می‌دارد.
مهارت افسون در خنجر زنی با دو دست، خیلی زود شاهزاده را شگفت‌زده کرد. افسون به راحتی توانست چند زخم سطحی بر دست شاهزاده وارد کند.(ادامه مطلب)

Posts navigation

1 2
Scroll to top