داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (116): مهاجمان

خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس عثمانی افتاد که او را با پیام تهدید نزد بابامسرور فرستاد. بابامسرور پس از با خبر کردن حاتم‌بیگ وزیر و الله وردی خان، زانیار و امامقلی را مامور مراقبت از وزیر کرد. اما فردای آن روز به کاروان حاتم‌بیگ وزیر حمله شد، امامقلی وزیر را به جای امنی رساند و زانیار به دنبال مهاجمان رفت.
هنگامی که امامقلی در حال رساندند حاتم‌بیگ وزیر به کاخش بود، گروه اصلی محافظان و زانیار به تعقیب مهاجمان پرداخته بودند.(ادامه مطلب)

داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (111): پیامی برای حاتم‌بیگ وزیر

خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار که مامور مراقبت از وزیر اعظم شده بود به دام مرداس جاسوس افتاد. مرداس او را نکشت و تنها به بابامسرور پیغامی فرستاد که باعث نگرانیش شد.
شب هنگام بعد از اذان مغرب، هنگامی که عیاران در زورخانه گرد هم آمده بودند تا آخرین خبرها را بگیرند. زانیار بابامسرور را به زورخانه برد. بابامسرور در مورد پیامی که مرداس داده بود به آنها گفت. سپس تصویری را که سالها قبل بر روی چرم نقاشی شده بود را بیرون آورد و به متین داد تا به همه نشان بدهد و به کسانی که در جنگ ازبک‌ها با او نبودند توضیح داد که این تصویر را نقاش‌باشی شاه بر اساس توضیحات او و یارانش کشیده و به چهره مرداس بسیار نزدیک است.(ادامه مطلب)

داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (110): آویزان بر دیوار

خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. حاتم‌بیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی بود، عیاران به دنبال قاتل میگشتند. زانیار که مامور شده بود از وزیر اعظم حمایت کند، به تعقیب مرداس جاسوس رفت، اما ناگهان از پشت ضربه‌ای خورد.
با صدای خروس‌ها زانیار بهوش آمد و خودش را در وضعیت آویزان میان زمین و هوا به صورت وارانه و با دست و دهان بسته دید. کمی طول کشید تا در آن تاریکی بفهمد که او را به دیوار خانه بابا مسرور آویخته‌اند.(ادامه مطلب)

داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (109): برخورد با مرداس

 خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. حاتم‌بیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی بود، عیاران به دنبال قاتل میگشتند. زانیار که مامور شده بود از وزیر اعظم حمایت کند، سیاهی را در دل شب دید که دورادور مراقب خانه وزیر بود.
در حالی که سیاه‌پوش از روی بام‌ ساختمانهای نزدیک، عمارت حاتم‌بیگ وزیر را برانداز می‌کرد، زانیار به آرامی به سمت او خزید. بابامسرور و متین مطرب بارها به عیارها تاکید کرده بودند که اگر کسی را دیدند به او نزدیک نشوند.(ادامه مطلب)

Scroll to top