ازدواج به روایت تاریخ

شرایط ازدواجاولین ازدواج

این روزها همه دارند از سخت شدن روز به روز ازدواج صحبت میکنند. شاید به نظرتان اغراق بیایید. اما اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم شاید بهتر بتوانیم حقایق را بررسی کنیم.
به روایت تاریخ، اولین ازدواج بسیار ساده اتفاق افتاد. خداوند تبارک و تعالی دست حوا را در دست آدم گذاشت و از بهشت خودش بیرونشان کرد و گفت زمین برای شما، بروید نسلتون رو پرورش بدهید.

انسانهای جنگلی

آدم ابوالبشر در پرورش نسل موفق بود اما ازدواج برای نسل بعدی او در عصر درخت نشینی کمی سخت‌تر شد. چون طرف حداقل باید مثل تارزان یک شکم سیکس‌پک میداشت، تا بتونه دست یکی از دختران را بگیره و از درخت خودش بالا ببره. … (ادامه مطلب)

Open post
سیب

سیب – داستان کوتاه

داستان سیب هم یکی دیگر از تکلیفهای کلاس فیلمنامه نویسی است. قرار بود داستان در مورد موقعیت یک سیب و دو آدم متشخص باشد. تکلیف من باز خیلی از موضوع دور بود.

 

سیب

راننده مینی‌بوس داشت از توی ترمینال حرکت میکرد که ماشینی کنارش ایستاد، شیشه سمت شاگرد پایین آمد و سری ژولیده با عینکی کائوچویی به چشم از آن بیرون آمد و از راننده مینی‌بوس پرسید: «پیران میری؟» وقتی جواب مثبت راننده را شنید، اشاره کرد که منتظرش بماند. ماشینی که روی درهایش آرم اداره نقشه برداری بود، کمی جلوتر ایستاد و مرد پیاده شد. چند دقیقه‌ای طول کشید تا با کمک راننده وکلی زحمت سه پایه، ژالن و دوربین نقشه‌برداری را از ماشین پیاده و سوار مینی‌بوس کرد.… (ادامه مطلب)

داستان کوتاه سفر به اصفهان – قسمت چهارم

شرمنده، شرمنده و شرمنده هم دوستان و خواننده ها هستم. میبخشید که نوشتن یک فصل دیگر این داستان دقیقا دو ماه طول کشید. میدانید تازه یادم افتاد که من همیشه از مشق عید متنفرم بود. همین باعث شد که نه تنها به مسابقه نرسیدم، بلکه شما خواننده های دوست داشتنی را هم مدت زیادی معطل کردم. برای اینکه تاخیرم از این بیشتر نشود، قسمت چهارم را هر چند کوتاه ولی میبندم.

سفر به اصفهان – قسمت چهارم

سزاکوگا داشت با چشم خودش اسلحه گروگاوا که اینقدر بخاطر آن سرزنش شده بود را در دست آن هوشمند نابالغ زمینی میدید که مثل یک اسباب‌بازی با بی احتیاطی به اطراف تاب میخورد.(ادامه مطلب)

داستان کوتاه سفر به اصفهان – قسمت سوم

خوب یک خبر خوب دارم و یک خبر بد. خبر بد اینکه داستان من سر موعد ۲۰ اسفند تمام نشد. اما خبر خوب اینکه گاه چهارم جشنواره چهارگاه تمدید شد. فکر کنم خیلی ها توی داستان نویسی طنز وقت کم آوردند! هر چند جشنواره تا بعد از عید تمدید شد، اما من دارم سعی میکنم تا قبل از چهارشنبه سوری این داستان را تمام کنم. مشخصاً داره از حدود پنج هزار کلمه بیرون میزنه، که احتمالا باید بعداً در ویرایش بخشی از آن را حذف کنم. از حالا اگر قسمتی به نظرتان غیر لازم آمد اعلام کنید. در ضمن در قسمتی از داستان این قسمت مکالماتی به زبانها و لهجه های مختلف داخلی و خارجی گذاشتم.… (ادامه مطلب)

داستان کوتاه سفر به اصفهان – قسمت دوم

داستان هنوز تمام نشده، اما زمان کم است و من باید بروم قسمت سوم را بنویسم. خوانندگان گرامی فعلاً این بخش را هم مطالعه کنید تا انشالله قسمت بعدی را تا فردا آماده کنم. از دوستان میخواهم اگر در مورد اسم داستان هم نظری دارید، حتما پیشنهاد بدهید. هر چند اسم سفر به اصفهان را برای آن انتخاب کردم، اما از آن راضی نیستم.

سفر به اصفهان – قسمت دوم

سزاکوگا امیدوار بود که کسی به او اعلام کند که صدای آژیر اشتباه است. وقتی صدا قطع نشد فهمید که این یا یک آزمون دیگر برای آن‌ها است یا با یک حضور غیر قانونی روبرو بودند.(ادامه مطلب)

داستان کوتاه سفر به اصفهان – قسمت اول

دوستانی که داستان چهارشنبه متفاوت را خواندند، حتما با چهار موجود فضایی دوست داشتنی آن داستان آشنا هستند. سزاکوگا فرماندهی جدی، گروگاوا تکاوری جوشی و خشن، پگادوریس که یک آداموش خونسرد و پر از دانش است و صد البته مینادوسودانیم تنها عضو مونث گروه که به اجبار همراه بقیه شده است. داستان را همان وقت خیلی دوست داشتم و دلم میخواست یک دنباله برای آن بنویسم. این شد که وقتی تصمیم داشتم در گاه چهارم جشنواره فصلی چهارگاه یک داستان طنز بفرستم، به یاد آنها افتادم.

برای همین با عرض معذرت از خواننده های داستان زانیار، مجبور شدم آنها را معطل بگذارم و این داستان کوتاه را بنویسم.… (ادامه مطلب)

Open post
شوهر مدرسه ای

شوهر مدرسه ای اثر جووانی گوارسکی – معرفی کتاب

با وجود اینکه چند وقتى زیاد فرصت کتاب‌خواندن ندارم و کوهى از کتاب‌هاى نخوانده دور و برم را پر کرده، ولى چند هفته پیش که رفتم کتابى را بگذارم توى کتابخانه فکسنیم، چشمم خورد به کتاب «دنیاى کوچک دُن کامیلو» و به شدت هوس خواندنش را کردم. کتاب را بیرون آوردم و گذاشتم روى کوه کتاب‌هایم نخوانده، اما هنوز فرصت خواندنش را نکردم. در عوضش این موضوع باعث شد که اسم نویسنده‌اش به چشمم بخورد آقاى «جووانى گوارسکى». براى همین یک هفته بعدش که رفته بودم کتاب فروشى و یک کتاب از همان نویسنده را دیدم، فورى و بدون هیچ چک و چونه‌اى آن را خریدم.… (ادامه مطلب)

Open post
نوسترآداموس به روایت کلثوم ننه

نوستر آداموس به روایت کلثوم ننه اثر محمد قاسم زاده – معرفی کتاب

احتمالاً اکثر خواننده‌هاى این صفحه با نوستر آداموس پیشگوى معروف غربى‌ها آشنا هستند. اما فکر کنم کمتر کسى با کلثوم ننه پیشگوى خودمان آشنا باشد.

متاسفانه به خاطر همین بى‌دقتى و مرغ همسایه را غاز دیدند، امروزه اطلاعات کمى از کلثوم ننه در اختیار محققان قرار دارد و آن یک کم اطلاعاتى هم که موجود است فقط توسط سه شاگرد برگزیده ایشان یعنى «دده بزم‌آرا»، «خاله‌جان آقا» و «باجى یاسمن» به ما رسیده است.

البته در این میان نباید از «عمه‌خانم» کسى که مثل «بروس لى» این شجاعت را داشت که رازهاى نگفته را فاش کند به سادگى بگذریم.… (ادامه مطلب)

Scroll to top