تکلیف هفته پیش استاد فیلمنامه نویسی مان، مکتوب کردن یک خاطره بود! در همان لحظهای که این را گفتند، تمام خاطرات زندگیم از ذهنم پرید رفت! کل هفته داشتم فکر میکردم برای یک خاطره ناقابل اما هیچی به ذهنم نرسید. کم کم به این نتیجه رسیدم که کلاً زندگی بی خاصیت و یک نواختی داشتم. شب آخر از درد ناچاری داشتم نوشتههای قبلیم را مرور میکردم تا ببینم آیا ردی از گذشته خودم پیدا میکنم یا نه. و از خوش شانسی دو تا خاطره مکتوب پیدا کردم. خاطره جدیدتر از نظر زمانی و قدیمیتر از نظر مکتوب شدن را به اسم اهوازنامه سالها قبل نوشته بودم و خاطره قدیمیتر از نظر زمانی و جدیدتر از نظر مکتوب شدن، خاطرهای بود که سال گذشته به بهانه مسابقه همشهری داستان بعنوان داستان تهران نوشته بودم.… (ادامه مطلب)
برچسب: تهران
چهارشنبه سوری
هر چهارشنبه سوری برای من فرصت مناسبی است که دوباره تبلیغ داستان کوتاه چهارشنبه متفاوت خودم را بکنم. یک زمانی ميخواستم ماجراهای قهرمانان آن داستان را ادامه بدهم، اما حالا که دارم داستان تاریخی مینویسم خیلی از آن فضا فاصله گرفتم. بیشترش هم تقصیر منحل شدن فنزین است. شاید در آینده فرصت اینکار پیش بیایید.… (ادامه مطلب)
نمایشگاه کتاب سال 94 تهران
به نظرم برای آدمهای مثل من که میخواهند بودجه یک سالشان را در نمایشگاه خرج کنند، باید تسهیلات ویژهای قائل شد. امسال همانطور که شنیده بودم، اجازه نمیدادند تا چرخهای خرید وارد محل غرفهها شود. بنابراین باید کل کتابهای که میخریدی را دست میگرفتی و دور میرفتی. تا وقتی که طاقتت تمام میشد و از دست و کمر میافتادی. شانس آوردم که امسال غرفههای امانتداری گذاشته بودند. هر چند سرویسشان ایدهآل نبود اما بهتر از هیچی بود. نکته عجیب ماجرا این بود که هر چند به چرخ خرید با آن حجم کمش به عنوان ایجاد مزاحمت برای دیگران اجازه ورود داده نمیشد، اما به کالسکه بچه با آن حجم عظیمش اجازه ورود میدادند.… (ادامه مطلب)