خلاصه: خواندیم که با فرار افسون از زندان، زانیار و یارعلی به تعقیب آنها رفتند و به فرزانه و شاهزاده که در دست آنها اسیر بودند، کمک کردند که فرار کنند. اما یارعلی در آن میان کشته شد و زانیار برای گرفتن انتقام استادش دوباره به تعقیب راهزنان رفت.
غروب آنروز، خیلی دورتر از جایی که نظامیان شاهزاده به دنبال راهزنان میگشتند، یعنی در منتهای جنوب شرقی کوهستان، زانیار بالاخره در کنار یک چشمه کوهستانی رد یک نعل با گلی پنجپر را که به دنبالش میگشت، پیدا کرد. همانجا رد اطراق تعداد زیادی آدم نیز پیدا کرد. زانیار مطمئن شد در راه درست قرار گرفته است.… (ادامه مطلب)
برچسب: یک عیار
یک عیار و چهل طرار – قسمت سوم
صبح روز دوم هر کس از چار سوق بازار رد میشد، ببرک خان داروغه را میدید که با چهرهای عبوس نشسته بود و به پیکی که از دربار آمده بود و پیگیر ماجرا بود، میگفت که چگونه همه شهر را به دنبال بار ابریشم جستجو کردند و آنرا نیافتند. در سمت راستش گرگین خان در حالی که دستش را به دندان میگزید، در فکر بود. وقتی پیک رفت، از جای خودش بلند شد و رو کرد به ببرک خان داروغه و گفت: «ای دوست قدیمی، من میدانم چه کسی میتواند گره از کارمان باز کند.» داروغه بلافاصله راست نشست و نگاهی به او کرد و گفت: «اگر میدانی پس چرا اینجا نشستهای؟» گرگین خان لبش را به دندان گرفت و گفت: «آخر بدون اجازه تو، نمیتوانم به سمت او بروم.»… (ادامه مطلب)