چهارشنبه متفاوت یکی از بدقلقترین داستانهای کوتاهی بود که نوشتم. در اصل وقتی داشتم داستان «روز نو» را برای نوروز مینوشتم که بتوانم آن را به یکجائی قالب کنم، این ایده به ذهنم رسید. از آنجا که فکر نمیکردم وقت زیادی از من بگیرد و حداکثر یک یا دو روز برای نوشتن یک داستان هزار کلمهای پیشبینی میکردم، «روز نو» را در همان پاراگرافت اول رها کردم و شروع کردم به نوشتن اين داستان. اما داستان شروع نشده، خیال کش آمدن داشت. یک دفعه به ذهنم رسید که شاید اين داستان بتواند بخش دومی برای داستان «گوزن نر» و سرآغازی برای یک مجموعه داستان کوتاه مرتبط با هم به نام «غریبهها در ایران» باشد که اوضاع و احوال بیگانههای فضایی را در میان مردم و فرهنگ خودمان نشان بدهد.
خوب همین باعث شد که داستان نیاز به فکر بیشتری داشته باشد. برگشت سراغ «روز نو» هم امکان نداشت، از طرفی کلمات روز به روز سنگینتر میشد بخصوص که در هر پاراگراف باید از غالب یک مشت آدم فضایی به غالب چند تا بچه پر شر و شور بروم و برگردم. مخلص کلام اینکه چهارشنبه سوری آمد و رفت و داستان من تمام نشد، تعطیلات نوروز هم آمد و رفت و خبری از پایان داستان نبود. در واقع کل بهار آمد و رفت و من هنوز داشتم با این داستان بد قلق کشتی میگرفتم. نتیجه اخلاقیش این شد که تصمیم جدی گرفتم که دیگر وسط یک داستان یک داستان دیگر شروع نکنم. در واقع به شدت دلم برای قهرمانان داستان «ماجراهای پشت کوه» تنگ شده است. حتی دلم برای «رضا» و «سرهنگ» و «جلال» داستان «سربازان» هم تنگ شده است. همه این دل تنگیها به جایی اینکه باعث بشود بر سرعت نوشتنم اضافه کنم، باعث کند شدن من شده بود. از در و دیوار هم کارهای متفرقه روی سرم میریخت.
اما تیر آخر و ناامید کننده وقتی زده شده که درست شبی که تصمیم جدی داشتم داستان را تمام کنم، یک فیلم درجه سه ترسناک به نام «حمله به بلوک» دیدم متاسفانه مشترکات زیادی با داستان من داشت و از بد حادثه در زمانی ساخته شده بود که من حتی به فکر نوشتن این داستان هم نیفتاده بودم. بنابراین هیچگونه ادعای در مورد کپی شدن ایدهام نمیتوانم بکنم و باید امیدوار باشم که کسی من را متهم به کپی برداری از این فیلم نکند. این تیرخلاص باعث شد که از خیلی از شوخیهای که میخواستم در پایان داستان بگنجانم صرفنظر کنم و در عمل داستان را فقط تمام کنم.
خلاصه اینکه فعلاً ماندهام با این داستان ناخلف مناسبتی چه بکنم. شما وسط چله تابستان مشتری برای داستان چهارشنبه سوری ندارید؟
[…] افسانه ها اجازه چاپ بگیرند. الظاهر قرار است دو داستان «چهارشنبه متفاوت»، «آزادی دیو در بند» در مجموعه داستانی توسط انتشارات […]