فصل نهم: جن کاتب

فصلهای قبلی این داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنیداما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود، توسط ملکه مامور می‌شود که جام جم را پیدا کنداو پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غول‌ها در می‌آورد. و در غریب‌نوازی که توسط مادر مندیل اداره می‌شود ساکن می‌شود.

و حالا این شما و این ادامه داستان:

فصل نهم: جن کاتب

– از خودت دفاع کن!(ادامه مطلب)

فصل هشتم: مکتوب جن

 

 

فصلهای قبلی این داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنیداما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشودملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستداو پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غول‌ها در می‌آورد. اما توسط محافظان مادر مندیل اسیر می‌شود.

و حالا این شما و این ادامه داستان:

 

فصل هشتم: مکتوب جن

هیچ وقت فکر نمی‌کردم از دیدن یک عفریت بدریخت دو متری اینقدر خوشحال شوم.(ادامه مطلب)

فصل هفتم: استقبال مادرانه

فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنیداما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشودملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. او پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غول‌ها در می‌آورد. 

و حالا این شما و این ادامه داستان:

فصل هفتم: استقبال مادرانه

مندیل به اولین درب درون دالان که رسید آن را باز کرد و من را به وسط یک اتاق بزرگ هل داد.(ادامه مطلب)

فصل ششم: پیش به سوی شهر غول‌ها

خلاصه قسمتهای قبل:

فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. او هرچند  متوجه توطئه‌ای برای سرنگونی ملکه  به کمک دیوها می‌شود، بازهم مجبور است به همراه مندیل به دنبال جام برود. آنها در علفزار شیرها جان‌هم را نجات میدهند و سپس گرفتار اژدهای فریبکار می‌گردند.(ادامه مطلب)

فصل پنجم: غار اژدهای فریبکار

خلاصه قسمتهای قبل:

فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. او  متوجه توطئه‌ای برای سرنگونی ملکه به کمک دیوها می‌شود. با این وجود مجبور است به همراه مندیل به دنبال جام برود. آنها در راه در علفزاری فرود می‌آیند و در مقابل حمله شیر غول پیکری جان همدیگر را نجات میدهند.… (ادامه مطلب)

آخرین ایستگاه

باربر «شادترین هم‌سفر» با ضربه‌ای آرامی به «آخرین ایستگاه» متصل شد. ایرج با خستگی صدای مراحل مختلف اتصال را پیگیری می‌کرد و بی‌صبرانه منتظر بود که محموله جدید را دریافت کند. آمدن این باربرها هیچ هیجانی نداشت. آن‌ها با بار غیر جاندار می‌آمدند، بنابراین می‌توانستند بدون محدودیت از کانال‌های ابرفضا استفاده کنند. مسافرتی که برای یک آدم زنده، شاید شش ماه طول می‌کشید برای این باربرها کمتر از یک روز به طول می‌انجامید. و دلیل ارزانی حملشان هم به همین خاطر بود. آن‌ها معمولاً بارهای کم ارزش را حمل می‌کردند. هر چند هر محموله‌ که به این ایستگاه می‌رسید، یعنی توانسته هزینه‌های گران قیمت حملش را به شرکت بپردازد.… (ادامه مطلب)

Open post
hayola dar shahr

هیولا در شهر

hayola dar shahr

هیولا برمی‌گشت. این را همه می‌دانستند. بچه‌ها اسمش را گذاشته بودند هیولای خرچنگی. چون روی چهارپا می‌ایستاد و دو تا دست هم داشت که با آن هر چی که جلویش قرار می‌گرفت را نابود می‌کرد.
درست شبی که ماه کامل می‌شد، ظاهر می‌شد. ناگهان بالای تپه‌ای روبروی دروازه ظاهر می‌شد. با صدای هولناکی از آنجا راه ‌می‌افتاد و پایین می‌آمد. از خندق و دروازه به سادگی می‌گذشت. و خودش را به میدان جلوی قلعه می‌رساند. قدش تقریبا اندازه برج بلند قلعه بود. بار اولی که ظاهر شد در دروازه هنوز سرجایش بود. اما با آتشی که از درون خودش بیرون داد، آن را منفجر کرد.… (ادامه مطلب)

فصل چهارم: خطر در علف‌زار

خلاصه قسمتهای قبل:

فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. او  متوجه توطئه‌ای برای سرنگونی ملکه می‌شود به کمک دیوها می‌شود. با این وجود مجبور است به همراه مندیل به دنبال جام برود.

و  حال این شما و این ادامه داستان:

خطر در علف‌زار

به نظر می‌رسيد منديل عفريت قوی باشد.… (ادامه مطلب)

فصل سوم: توطئه در دربار

خلاصه قسمتهای قبل:

فصلهای قبلی داستان را میتوانید در اینجا مطالعه کنید. اما خلاصه داستان از این قرار است:

قهرمان داستان که قصد خودکشی از روی منارمسجدعلی را داشت، ناگهان درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه هم او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد

و  حال این شما و این ادامه داستان:

 

فصل سوم: توطئه در دربار

منقيل وزير، ما را به يک اتاق بزرگ در کنار تالار ملکه راهنمائی کرد. خودش بر روی تختی که در صدر اتاق بود نشست و به من اشاره کرد که بر روی تخت کناری بنشينم.… (ادامه مطلب)

فصل دوم: بارگاه ملکه عفريت‌ها

بارگاه ملکه عفريت‌ها
وقتی به هوش آمد، شنيدم که دو نفر داشتند با هم حرف می‌زدند.
–    احمق بی‌شعور، نمی‌دانی آدمی‌زاد نمی‌تواند توی ارتفاع بالا نفس بکشد. اگر بهوش نياید، می‌خواهی جواب ملکه را چی بدهی؟ خام خام می‌خورتت.
–    نمرده که! هنوز دارد نفس می‌کشد، الان حالش جا می‌آيد.
–    واسه خاطر خودت هم که شده، اميدوارم همينطور باشد. يک هفته است که ملکه شب و روز نداره و منتظر تو است. ديشب ملکه تا صبح منتظرت بود. چرا اينقدر دير کردی؟
–    کلی طول کشيد که پيداش کردم. مجبور شدم بالای همه منارهای هفت شهر را بگردم. تازه پيرمرده خودش نيومده بود، اين آدمی زاد را فرستاده!… (ادامه مطلب)

Posts navigation

1 2 3 15 16 17 18 19 20
Scroll to top