cake

آخرین تولد

«بلکرن آمرانی» تنها در سلول خوابگاهش نشسته بود، البته به کار بردن کلمه تنها برای موجودی با سه کله، کمی دور از انتظار است، اما وقتی «سردانش» داشت آخرین پاراگرافهای مقاله‌اش در مورد سرمنشاء زبانهای غیر هوشمند تکامل یافته را می‌نوشت و «سرکار» داشت در میان سیاره‌های که جدیداً درخواست مترجم زنده کرده بودند می‌گشت،...

آخرین ایستگاه

باربر «شادترین هم‌سفر» با ضربه‌ای آرامی به «آخرین ایستگاه» متصل شد. ایرج با خستگی صدای مراحل مختلف اتصال را پیگیری می‌کرد و بی‌صبرانه منتظر بود که محموله جدید را دریافت کند. آمدن این باربرها هیچ هیجانی نداشت. آن‌ها با بار غیر جاندار می‌آمدند، بنابراین می‌توانستند بدون محدودیت از کانال‌های ابرفضا استفاده کنند. مسافرتی که برای...

Scroll to top