امروز هر چی سعی کردم فصل دیگری به داستانم اضافه کنم، نتوانستم. ما نویسنده ها عمری تلاش میکنم تا شاید بتوانیم قهرمانی بیافرینیم و گروهی هستند که کار هر روزشان قهرمانی است. جای مثل فاجعه پلاسکو است که کلمات کم می آورد. یاد و خاطره آتشنشانانی که جانشان را برای نجات دیگران به خطر انداختند گرامی و جاودانه باشد.
خدا رفتگانشونو بیامرزه و مجروحینشونو شفای عاجل عطا کنه و به خونواده هاشون صبر و طاقت بده.
واقعا اتفاق غیر منتظره و غم انگیزی بود و هست، و تازه هنوز که اینو می نویسم همچنان داره آواربرداری انجام میشه و از محبوسین زیر اون هیچ خبری به دست نیومده. هرچند پیش بینی نمیشه که خبرهای خوبی در راه باشه اما امیدواری همچنان وجود داره. باشد که اشکهای شوق در راه باشه نه اندوهبار.
این اتفاق با همه ابعادش فقط در یک منطقه کمتر از سی هزار متر مربع رخ داده. حالا اگه زلزله احتمالی تهران اتفاق بیفته (خدای نکرده البته) برای چه فاجعه ای باید آماده باشیم؟ اصلا آماده ایم؟!