خلاصه: خواندیم که افسون دغل با کمک برادرش ارغون از زندان فرار کرد. شاه که تصمیم داشت داروغه را تنبیه کند، دستور دارد شاهزاده او را دست بسته به پیش او بیاورد. کاری که باعث شد رابطه شاهزاده و داروغه تا حدودی به هم بخورد.
هر چند شاهزاده انتظار داشت که داروغه اقدام به فرار کند، اما داورغه هنوز امید داشت، شاه توضیحات او را بپذیرد و ببخشدش. بنابراین بدون هیچ مقاومتی تا دربار همراه شاهزاده رفت.
آنروز شاه سفرای کشورهای مختلف را مهمان کرده بود و تا بعد از ظهر، داروغه و شاهزاده را به حضور نپذیرفت و چون سفرا به اقامتگاه خودشان رفتند، شاه دستور داد آنها وارد شوند.… (ادامه مطلب)
برچسب: داستان دنباله دار
یک عیار و چهل طرار – قسمت 57: دستگیری داروغه
خلاصه: خواندیم که ارغون راهزن، با کمک گرگین خان توانست برادرش افسون دغل که زندانی بود را آزاد کند و در زندان شورش برپا کند و خود همراه یاران فراریش در خانهای امن منتظر آرام شدن شهر شدند. شاه که از عملکرد داروغه و همچنین از عشق شاهزاده به دختر او ناراضی بود، دستور داد شاهزاده داروغه را دستگیر کند.
داروغه که این خبر را شنید، بر جای خودش خشکش زد. شاهزاده هم با ناراحتی لقمهای که در دست داشت را زمین گذاشت و از جای خود بلند شد و گفت: «فکر میکنم شاه بسیار ناراحت شده است. برخیزید تا به نزدش برویم.… (ادامه مطلب)
یک عیار و چهل طرار – قسمت پنجم
خلاصه قسمتهای قبل: داروغه که برای یافتن دزد ابریشمها تنها سه روز فرصت داشت، از سرناچاری قول داد که دخترش را به عقد معروفترین دزد شهر در بیاورد اگر او بتواند ابریشمها را پیدا کند.
فرزانه دختر زیبای داروغه با چهرهای چون خورشید درخشان بود. از هنگام تولد داروغه دایهای برایش گرفته بود که او را پرستاریش را بکند. برای دایه او حکم فرزندش را داشت و وقتی از میان صحبت شهرنوش به قولی داروغه به افسون طرّار، مطلع شد، مثل آن بود که سنگ آسیاب را بر سرش زدند و چشمانش تیره و تار شد. فوراً از حمام بیرون آمد و خودش را به خانه داروغه رساند و برسر زنان حرفی را که شنیده بود برای فرزانه بازگو کرد. … (ادامه مطلب)
فصل دهم: سرقت از گنجینه اسرار
خلاصه داستان از این قرار است:
قهرمان ناامید داستان ناگهان از دنیای خودش وارد دنیایی دیگر شده و درگیر ماجرایی متفاوت میشود و به اشتباه به جای شاگرد کیمیاگر توسط مندیل عفریت به دربار ملکه عفریتها برده میشود. ملکه او را به ماموریتی برای یافتن جام جم میفرستد. پس از اطلاع از یک توطئه درباری، نجات جان مندیل از دست شیر گرسنه و در نهایت مواجهه با اژدهای فریبکار سر از شهر غولها در میآورد. استراحتی در غریبنواز مادر مندیل میکنند و دوباره راهی ماجراجویی میشوند.
و حالا این شما و این ادامه داستان:
سرقت از گنجینه اسرار
پرواز کوتاهی بر فراز شهر غولها داشتیم، زیر پایم خانههای غولآسا با نوری کمسو روشن شده بود.… (ادامه مطلب)