یک عیار و چهل طرار – قسمت 27:سرانجام نبرد

خلاصه: زانیار برای نجات پسر امین‌التجار که دزدیده شده، به مخفی‌گاه دزدان می‌رود و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما وقتی برای نجات فرزانه از دام افسون دغل می‌رود، خود را تنها در مقابل افسون و سه همراهش می‌بیند. شاهزاده در آخرین لحظه به یاریش می‌شتابد و دو نفر از دزدان را از صحنه بیرون می‌کند. اما افسون خنجرش را سینه زانیار فرو کرده و برای کشتن شاهزاده خیز بر می‌دارد.
مهارت افسون در خنجر زنی با دو دست، خیلی زود شاهزاده را شگفت‌زده کرد. افسون به راحتی توانست چند زخم سطحی بر دست شاهزاده وارد کند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 25: شاهزاده

خلاصه: زانیار برای نجات یوسف پسر امین‌التجار که توسط افسون دزدیده شده، به دل مخفی‌گاه دزدان می‌زند و بالاخره با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما نگران فرزانه است که هر لحظه ممکن است پا به دامی بگذارد که دیوان‌بیگی برایش چیده است. برای همین با وجود زخمی که برداشته دوباره به تنهایی به دل کوچه باغهای می‌زند.
کوچه باغهای اطراف شهر در آن ساعات پیش از طلوع آفتاب به شدت ساکت بودند. هنوز پرندگان آواز صبحگاهیشان را شروع نکرده بودند و جیرجیرکها و قورباغه‌ها نیز بعد از یک شب آواز خوانی، ساکت شده بودند. فقط صدای پای زانیار به گوش می‌رسید که کشان‌کشان با وجود زخمی که بر سینه داشت خود را به سمت باغ دیوان‌بیگی می‌کشاند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 26: نبرد خنجرها

خلاصه: زانیار برای نجات پسر امین‌التجار که توسط افسون دزدیده شده، به دل مخفی‌گاه دزدان می‌زند و با کمک داروغه موفق می‌شود او را نجات بدهد. اما وقتی برای نجات فرزانه از دام می‌رود، خود را تنها در مقابل افسون و سه همراهش می‌بیند. در آخرین لحظه اما شاهزاده از راه می‌رسد.
با وجود شاهزاده‌، از نظر تعدادی هنوز برتری با یاران افسون بود. برای همین افسون وقتی مطمئن شد سوار دیگری پشت سر او نیست، جرات پیدا کرد و در حالی که جلو می‌آمد، گفت: «زانیار برای من، شما آن پسره را بگیرید، اگر زنده شد که چه بهتر. به نظر آدم پول‌داری است!»(ادامه مطلب)

Open post

آمریکا، ما داریم می آییم

مدتها بود که هوس نوشتن یک داستان در مورد نخستین ایرانیهای که پا به آمریکا گذاشتند را داشتم. اما منبع مناسبی برایش پیدا نمیکردم. تا چشمم در نمایشگاه به کتاب به این کتاب افتاد. و بعد مقدمه آن را خواندم.

با یک مرور مختصر به نظرم رسید که به اصل جنس رسیدم. مقدمه خودش نشان میدهد که یک داستان جالب است. باید در اولین فرصت کتاب را بخوانم. در هر صورت مهم نیست مطالب این کتاب چقدر مستند باشد. داستان من که میتواند به این کتاب مستند شود!(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 24: داروغه

خلاصه: زانیار در حالی برای نجات یوسف پسر امین‌التجار که توسط افسون دزدیده شده است، به دل مخفی‌گاه دزدان می‌زند که نگران فرزانه است که هر لحظه ممکن است پا به دامی بگذارد که دیوان‌بیگی پهن کرده است. او و یوسف موفق به فرار می‌شوند اما دزدان قدم به قدم آنها را دنبال می‌کنند و بالاخره در حالی که پای یوسف ناتوان و زانیار نیز زخمی شده، به آنها می‌رسند.
زانیار اولین دزدی که به او رسید را می‌شناخت. منصور حتی در میان دزدان هم به بی‌رحمی مشهور بود. او هر وقت به کسی دست‌برد می‌زد، او را می‌کشت تا شناسائی نشود.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 23: درگیری

خلاصه: یوسف پسر امین‌التجار توسط افسون و با هم دستی دیوان‌بیگی دزدیده شده است و زانیار که به گردن گرفته او را پیدا کند، مجبور می‌شود فرزانه را در دامی که آنها برای او چیده‌اند رها ‌کند تا به مخفیگاه افسون نفوذ و یوسف را نجات بدهد. اما دزدان در تعقیبشان هستند
زانیار و یوسف با سرعت می‌دویدند و دزدان نیز به دنبالشان بودند. آنها چند باغ را رد کردند. اما در حالی که زانیار به سرعت می‌دوید، متوجه شد که یوسف به اندازه او چست و چابک نیست و بخصوص در هنگام بالا رفتن از دیوار باغها کند، است. و هر لحظه تعقیب‌کنندگانشان به آنها نزدیک‌تر می‌شوند.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 22: گروگان

خلاصه: در حالی که یوسف پسر امین‌التجار دزدیده شده است و زانیار به گردن گرفته که او را پیدا کند. متوجه می‌شود که دیوان‌بیگی و افسون در این ماجرا با هم شریک جرم هستند. او فرزانه را در دامی که آنها برای او چیده‌اند رها می‌کند تا شاید بتواند یوسف را نجات بدهد.
زانیار خیلی زود و با احتیاط خودش را به نزدیکی خرابه‌های عصارخانه قدیمی رساند. از دور گشتی در اطراف آن زد و متوجه شد که در هر طرف آن دزدی به کشیک نشسته‌ استد. دست تنها حریف چهار نفر نمی‌شد و اگر هم برای کمک گرفتن برمی‌گشت، برای یوسف خیلی دیر می‌شد.(ادامه مطلب)

یک عیار و چهل طرار – قسمت 21: مقر دزدان

خلاصه: پسر امین‌التجار دزدیده شده و فرزانه دختر داروغه مهمان دیوان‌بیگی می‌شود تا شک پدرش را بررسی کند، از طرفی دیگر زانیار به همراه متین مطرب به باغ دیوان‌بیگی می‌آیند تا مهمانان او از جمله شاه و شاهزاده را سرگرم کنند. زانیار که شب در باغ مانده است، متوجه می‌شود دیوان‌بیگی و افسون با هم همدست هستند و دیوان‌بیگی به افسون قول می‌دهد که در صورت کشتن یوسف، فرزانه را به دام او بفرستد.
افسون که برای رسیدن به فرزانه بی‌تاب بود، قول و قرارش را با دیوان‌بیگی نهایی می‌کند و فوری از او خداحافظی کرد و رفت. دیوان‌بیگی هم بدون آنکه متوجه بشود زانیار شود، از همان راهی که آمده بود برگشت.(ادامه مطلب)

Posts navigation

1 2 3 19 20 21 22 23 24 25 47 48 49
Scroll to top