خلاصه: خواندیم که مرداس جاسوس عثمانی، با کشتن یاور قصاب و داروغه و ترور وزیراعظم، شهر را به هم ریخته بود. عیاران شهر که میدانستند مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد، به شدت به دنبال گرفتار کردن او بودند. بالاخره زانیار افسون را گرفتار کرد و این دشمن قسم خورده او، قول داد که در گرفتاری مرداس با او همکاری کند. آنها به مخفیگاهی میروند که در آن مرداس پس از کلی تعریف از افسون، قصد کشتن زانیار را میکند. اما افسون به مقابله با او میپردازد.
در بالای سر زانیار، مرداس و افسون نشسته بودند و با سرعت باورنکردنی ضربات خنجر را با هم مبادله میکردند.… (ادامه مطلب)
برچسب: عیاران
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (123): سرداب عیاران
خلاصه: خواندیم که مرداس جاسوس عثمانی، با کشتن یاور قصاب و داروغه و با ترور وزیراعظم، شهر را به هم ریخته بود. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او بودند. آنها مطمئن بودند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. زانیار که به کمین افسون در خانه دیوانبیگی نشسته بود، توانست او را اسیر کند و امیدوار بود بتواند از طریق او مرداس را پیدا کند.
آن شب هنگامی که حکیم جنگی درب باغ را بر روی زانیار باز کرد و مردی را بیهوش بر دوش او دید، به این خیال که او فرد بیماری را آورده وی را به داخل راه داد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (121): چهره آشنا
خلاصه: خواندیم در حالیکه مرداس جاسوس، یاور قصاب و داروغه را کشته و سعی میکند وزیر را ترور کند. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او هستند. آنها مطمئن هستند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. در این میان شاه عباس دستور داد دختر داروغه بعنوان دخترخواندهاش به حرمسرا برده شود. مشاهده این موضوع حال زانیار که به او علاقه داشت، را پریشان میکند اما با دستور آزادی مصطفی شیرفروش به نزد دیوانبیگی میرود.
هنگامی که زانیار و همراهانش به باغ دیوانبیگی رسیدند، حاجب که از رسیدن آنها تعجب کرده بود، به سرعت به داخل باغ دوید و به دیوانبیگی اطلاع داد که گروهی از گزمهها درب باغ ایستادهاند و تقاضای ملاقات فوری شما را دارند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (120): یادی از گشته
خلاصه: خواندیم در حالیکه مرداس جاسوس یاور قصاب و داروغه را کشته و سعی میکند وزیر را ترور کند. عیاران شهر و در راس آنها زانیار به دنبال گرفتار کردن او هستند. آنها مطمئن هستند که مرداس نقشه بزرگتری در سر دارد. در این میان شاه عباس دستور داد دختر داروغه بعنوان دخترخواندهاش به حرمسرا برده شود. مشاهده این موضوع حال زانیار را پریشان میکند.
زانیار گذر زمان را حس نمیکرد ناامیدانه کنار کوچه نشسته بود و به همه اتفاقاتی که طی سال گذشته برایش افتاده بود فکر میکرد. از زمانی که در یک شب تاریک همراه افسون دغل به دنبال طعمهای برای دزدی میگشتند و با فرزانه دختر داروغه روبرو و در همان نگاه اول عاشق او شده بود خیلی گذشته بود.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (115): گزمه ها
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور قصاب و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. در حالی که عیاران به دنبال قاتل بودند، زانیار به دام مرداس جاسوس عثمانی افتاد که او را با پیام تهدیدی نزد بابامسرور فرستاد. بابامسرور پس از با خبر کردن حاتمبیگ وزیر و الله وردی خان، زانیار و امامقلی را مامور مراقبت از وزیر کرد.
با روشن شدند اطراف، زانیار و امامقلی خسته از جای خود بلند شدند و نگاه دقیقتری به اطراف کردند تا اگر کس دیگری آنجا کمین زده است را شناسائی بکنند. در همان حال امامقلی از زانیار پرسید: «عجیب بود. دیشب هیچ گزمهای از مقابل کاخ رد نشد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (108): ناامیدی عیاران
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر اصفهان نزدیک به آشوب بود. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته بود و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی بود، عیاران به این نتیجه رسیدند جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که مامور میشود دورادور از وزیر اعظم حمایت کند به درخواست فرزانه با قباد ملاقات میکند و از او میشنود که شاهزاده قاتل داروغه بوده است.
قباد فکر میکرد تنها با لو دادن شاهزاده بعنوان قاتل پدر فرزانه میتواند هم او را منفور کرده و به کشتن بدهد و هم خودش را نزد فرزانه محبوب کند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (107): دیدار زانیار و قباد
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که مامور میشود دورادور از وزیر اعظم حمایت کند با درخواست فرزانه روبرو میشود که میخواهد شاهزاده را بعنوان قاتل پدرش بکشد.
آن شب همه عیاران مخفیانه شهر را زیر نظر گرفته بودند. بیشتر آنها به دور قصر شاه عباس، وزیراعظم و امیرنظام مخفیانه به مراقبت ایستادند تا اگر جاسوسان خواستند گزندی برسانند، مقابله کنند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (106): تجدید قول
خلاصه: خواندیم که با کشته شدن یاور و داروغه، شهر نزدیک به آشوب است. حاتمبیگ وزیر کنترل شهر را در دست گرفته و در حالی که شاه عباس در حال مذاکره با سفیران عثمانی است، عیاران به این نتیجه رسیدند که جاسوسان عثمانی به دنبال ایجاد آشوب در شهر هستند. زانیار که به دنبال جاسوسان است با درخواست فرزانه روبرو میشود که میخواهد شاهزاده را بعنوان قاتل پدرش بکشد.
زانیار با تعجب به فرزانه نگاه کرد، خبر کشته شدن داروغه به دست شاهزاده او را شوکه کرده بود. چون فکر میکرد داروغه هم باید به دست مرداس کشته شده باشد. بالاخره پرسید: «از این موضوع مطمئن هستید؟» فرزانه درپاسخ گفت: «بله، میدانید که شاهزاده خواستگار من بود.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (103): استادِ استادها
خلاصه: خواندیم که در گروگانگیری افسون، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه زده و فرار کرد اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است. قباد موضوع را به وزیر میگوید و شاه عباس شاهزاده را در کاخ زندانی میکند. از آنطرف افسون خودش را به زانیار رساند و به او گفت که قتل یاور کار او نیست.
متین مطرب بعد از آنکه پیرمرد افلیج را سوار گاری کرد، گاری را حرکت داد و در حالی که جلو میرفت نگاهی به چهره اخمناک زانیار کرد و بعد سرش را به پشت برگرداند و به پیرمرد که هر از گاهی نگاهی به زانیار میکرد و پقی زیر خنده میزد، گفت: «بابا، اینقدر سر به سر او نگذارد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (102): چوب و خنجر
خلاصه: خواندیم که در گروگانگیری افسون، یاور کشته و مصطفی بعنوان قاتل توسط داروغه دستگیر شد. از آن طرف شاهزاده که مخفیانه به خانه داروغه رفته بود، ضربهای به داروغه زده و فرار میکند اما بعد میشنود که داروغه کشته شده است. قباد موضوع را به وزیر میگوید و شاه عباس شاهزاده را در کاخ زندانی میکند. زانیار نیز در جستجوی قاتل یاور به دیگر عیاران پیوست.
زانیار به همراه متین به جلوی مسجد جامع شهر رفتند، آنقدر از شب گذشته بود که دیگر هیچ کس تردد نمیکرد. متین زانیار را کنار گاری کوچکی تنها گذشت و خودش به درون مسجد رفت.… (ادامه مطلب)