خلاصه: خواندیم که افسون وقتی توانست با کمک گرگین از زندان فرار کند برای انتقام از زانیار که برادرش را کشته بود، به راهنمایی سیاهپوش ناشناسی، استاد او یاور را دزدید و برای زانیار پیغام گذاشت. زانیار با کمک دیگر عیاران شهر را گشتند، اما ردی از افسون و یاور پیدا نکردند.
با آمدن ننهسرباز، مصطفی شیرفروش و زانیار به احترام او صحبتشان را قطع کردند و از او پذیرایی کردند. سپس مصطفی شیرفروش، از او پرسید: «ننه، آیا توانستی خبری از افسون یا یاور پیدا بکنی یا نه؟» ننهسرباز برای آنها ماجرای آن روزش را حکایت کرد. آن روز سری به خانه شهرنوش زده، اما خانه متروکه بود و از همسایهها شنیده که روز قبل آنجا را ترک کردهاند ولی کسی نمیدانست که به کجا رفتهاند.… (ادامه مطلب)
برچسب: عیار
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (82): عیاران در جستجو
خلاصه: خواندیم که افسون توسط زانیار عیار دستگیر شد ولی در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار کرد. او که در پی انتقام از زانیار بود توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد، برود. بالاخره افسون با کمک گرگین و سه نفر از یارانش یاور را اسیر کرد و برای زانیار پیام فرستاد که به دنبال او برود.
تمام باقیمانده آن روز و آن شب را مصطفی شیرفروش و زانیار با همراهی شاگردان یاور و دیگر عیاران شهر به دنبال یافتن سرنخی از افسون و یاور شهر را بالا و پایین کردند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (81): مصطفی شیرفروش
خلاصه: خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار میکند. او که در پی انتقام از زانیار است توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد برود. بالاخره افسون با کمک گرگین و سه نفر از یارانش یاور را اسیر میکند.
فردا صبح هنگامی که شاگردان یاور بر در مغازه حاضر شدند به نوشتهای برخوردند که با چاقوی خونآلود، بر در مغازه کوبیده شده بود ودر آن نوشته بود که یاور اسیر دست افسون شده و اگر او را زنده میخواهند باید زانیار به تنهایی فردا شب به زیر برج بزرگ قلعه مورچه خورت بیایید.… (ادامه مطلب)
داستان دنبالهدار یک عیار و چهل طرار (80): گرفتاری یاور
خلاصه: خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار میکند. او که در پی انتقام از زانیار است توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد برود. افسون یک شب یاور را تعقیب کرد.
افسون خسته از تعقیب شبانه یاور، پس از آنکه مطمئن شد یاور مشغول کار روزانه خود شد، به خانه شهرنوش رفت و بعد از خوردن صبحانه، تا بعدازظهر خوابید. بعد از بیدار شدن گرگین را صدا زد و پولی به او داد و او را فرستاد تا همانروز در ده خوزان خانهای بزرگ بخرد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (79): به دنبال یاور
خلاصه: در قسمت قبلی خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان با نقشهی گرگین، از دست ماموران شاه فرار میکند. او که در پی انتقام از زانیار است توسط سیاهپوش ناشناسی تحریک شده که به سراغ یاور استاد زانیار و فرزانه دختری که زانیار دوست دارد برود.
بعد از آن ملاقات عجیب با سیاهپوش ناشناس، افسون سکوت کرد و در فکر فرو رفت. او نه به حرفهای گرگین و نه به خواهش و التماسهای شهرنوش گوش میداد. فردای آن روز گرگین را به خرید فرستاد و به شهرنوش نیز گفت که اسبابش را ببندد که به زودی از اصفهان خواهند رفت.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (77): نقشه گرگین
خلاصه: در قسمت قبلی خواندیم که افسون که توسط زانیار عیار دستگیر شده بود، در هنگام انتقال به زندان از دست ماموران شاه فرار میکند.
شبی که زانیار به اردوگاه راهزنان زد، گرگین خسته در گوشهای خوابیده بود که با فریاد ارغون بیدار شد و وقتی در پشت چادر، ارغون را با تیری در سینهاش یافت و با باران تیر زانیار مواجهه شد، او هم مثل دیگران فکر کرد که نظامیان شبیخون زدهاند. پس فوری به چادر ارغون دوید، با ارزشترین صندوقچهای که یافت را برداشت و در تاریکی با اسب فرار کرد و تا صبح تاخت.
وقتی سپیده زد، اصلا نمیدانست کجاست.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (76): گریختن زندان
خلاصه: در قسمتهای قبل خواندیم چگونه افسون دغل که از دزدان مشهور اصفهان بود، با کمک برادرش ارغون شاهزاده را دزدیدند و زانیار عیار به دنبال آنها رفت و پس از آزادی شاهزاده و دختر داروغه، افسون را گرفتار و ارغون را کشت.
دو نفر از محافظان شاه، افسون دغل را دست بسته از میان شلوغی عصر هنگام کوچهها به سمت زندان میبردند. یکی از آنها جلوی حرکت میکرد و راه را در میان جمعیت باز میکرد و دیگری در پشت سر افسون با نیزهاش او را هدایت و مواظبت میکرد که فرار نکند همچنین نمیگذاشت افراد کنجکاو هم به او نزدیک شوند.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (75): فهمیدن فرزانه
خلاصه: خواندیم که با فرار افسون دزد از زندان، زانیار و یارعلی به تعقیب آنها رفتند و به فرزانه و شاهزاده که در دست راهزنان اسیر بودند، کمک کردند که فرار کنند. اما یارعلی در آن میان کشته شد و زانیار به دنبال راهزنان رفت تا انتقامش را بگیرد،او افسون را اسیر و برادرش ارغون را کشت و توانست با حیله راهزنانی که به دنبالش بودن را بفریبد و افسون را تحویل حاتمبیگ وزیر داد.
هنگامی که زانیار از اتاق بیرون پرید، حاتم بیگ وزیر به فرمانده نگهبانانش و چند نگهبانی که همراه او به اتاق آمده و میخواستند زانیار را تعقیب کنند، گفت: «بیعرضهها!… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (74): افسون در نزد حاتم بیگ
خلاصه: خواندیم که با فرار افسون دزد از زندان، زانیار و یارعلی به تعقیب آنها رفتند و به فرزانه و شاهزاده که در دست راهزنان اسیر بودند، کمک کردند که فرار کنند. اما یارعلی در آن میان کشته شد و زانیار به دنبال راهزنان رفته، افسون را اسیر و ارغون برادر او را کشت و توانست با حیله راهزنانی که به دنبالش بودن را بفریبد و با زندانی خود به شهر برگردد.
زانیار مستقیم به خانه حاتمبیگ وزیر رفت. اما با آن قیافه مسخره و اسیری به دنبال خود، هر چه اصرار کرد فرمانده نگهبانان به خانه راهش نداد و گفت الان ساعت خواب بعدازظهر وزیر است و کسی را به داخل راه نمیدهند و او را به دولتخانه حواله کرد.… (ادامه مطلب)
داستان دنباله دار یک عیار و چهل طرار (73): فرار از دست راهزنان
خلاصه: خواندیم که با فرار افسون دزد از زندان، زانیار و یارعلی به تعقیب آنها رفتند و به فرزانه و شاهزاده که در دست راهزنان اسیر بودند، کمک کردند که فرار کنند. اما یارعلی در آن میان کشته شد و زانیار به دنبال راهزنان رفته، افسون را اسیر و ارغون برادر او را کشت.
راهزنانی که در گوشه و کنار اردوگاه خوابیده بودند، با فریاد ارغون از خواب بیدار شده و به سمت چادر او دویدند و وقتی او را با تیری در سینه پشت چادرش پیدا کردند و خبری از برادرش افسون ندیدند، وحشتزده شدند. شیرغلام معاون ارغون به اطراف نگاه کرد و زیر نور مهتاب در میان سایههای ثابت بوتهها و درختچههای گز، سایه سیاه زانیار را دید که داشت به زحمت افسون بیهوش شده را بر دوشش حمل میکرد.… (ادامه مطلب)